کاش میشد یک گلدان آرامش
کاش میشد یک گلدان آرامش
کنارِ پنجره ی هر خانه ای گذاشت
تک تک دیوار های شهر را رنگ های تازه زد
دستی ب سر و روی کهنگی ها کشید...
کاش کوچه هامان پر میشد از عطرِ یاسِ رازقی،
دلبرانگیِ شب بو های سرمست
و شکوهِ درخت اقاقیا
و چشمهایمان سخت بد عادت می شد
ب این حجمِ رنگ و رایحه!!
کاش کسی هم پیدا می شد هر روز صبح و عصر
برای شادیِ جسمو روحِ آدمها کمی لبخند،
کمی انرژی و حالِ خوش خیرات می کرد!!
کاش آدم اهلِ دلی نذر یک شاخه گلِ سرخ یا گلدانی گلِ شمعدانی،
یک جلد کتابِ شعر،
یا قطعه ای موسیقی میکرد
و سراغِ همه ی خانه ها می رفت
و باز هم ای کاش
دنیای نازنینمان خالی از
این همه ای کاش ها بود....
"آرامکده
کنارِ پنجره ی هر خانه ای گذاشت
تک تک دیوار های شهر را رنگ های تازه زد
دستی ب سر و روی کهنگی ها کشید...
کاش کوچه هامان پر میشد از عطرِ یاسِ رازقی،
دلبرانگیِ شب بو های سرمست
و شکوهِ درخت اقاقیا
و چشمهایمان سخت بد عادت می شد
ب این حجمِ رنگ و رایحه!!
کاش کسی هم پیدا می شد هر روز صبح و عصر
برای شادیِ جسمو روحِ آدمها کمی لبخند،
کمی انرژی و حالِ خوش خیرات می کرد!!
کاش آدم اهلِ دلی نذر یک شاخه گلِ سرخ یا گلدانی گلِ شمعدانی،
یک جلد کتابِ شعر،
یا قطعه ای موسیقی میکرد
و سراغِ همه ی خانه ها می رفت
و باز هم ای کاش
دنیای نازنینمان خالی از
این همه ای کاش ها بود....
"آرامکده
۱۳.۰k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۰