من اما نفس شناسی را شاید بیشتر از تمام مباحث فلسفه صدرایی
من اما نفس شناسی را شاید بیشتر از تمام مباحث فلسفه صدرایی دوست دارم...
هربار من را به درک عمیق تری از خودم، جهان اطرافم، وقایع مقابلم و تحلیل عالم می رساند...
این درک گاهی هم دردسرساز میشود...
بگذارید روشن تر بگویم:
ملاصدرا میگوید نفس در بدو پیدایش جسمانی است... به مرور و با اکتسابات مختلفی که آدمها دارند، کم کم این نفس رشد پیدا میکند و مراحل مختلف گیاهی و حیوانی را طی میکند...
حالا هدف چیست؟
گذشتن از عالم حیوانی...
حالا شما فکر کن در جامعه باشی و ببینی چقدر آدمها مانده اند در همین مرحله...
چنددرصدآدمها از حیوانیت خودشان عبور میکنند و میرسند به درجه ای از انسانیت...
این درک، غمناک نیست؟
اینکه ببینی و بدانی میشود آدم، آدم باشد...
میشود دغدغه هایش از خرد و خوراک و پوشاک و چه و چه که نیازهای اولیه بعد حیوانی انسان است فراتر برود(حرف حذف اینها نیست... حرف گذر از اینهاست...)
جالب این است که بعد حیوانی در حیوان محدود است...
اما انسان، چون حیوانیت درجه پایین وجود اوست، اگر نرود سمت درجه بالاتر، هیچ حد ایستایی ندارد...
اینجاست که آدم از حیوان هم حیوان تر میشود... و هیچ افساری بر گردنش او را متوقف نمیکند...
اینجاست که پای محدودیت خودساخته به میان می آید...
پای ابزاری به نام تقوا...
که هربار خوی حیوانی انسان خواست مانع رشد او باشد، ابزار تقوا افسار میاندازد گردن او...
اینها را گفتم تا اول صبحی علاوه بر خوردن سر مخاطب، بگویم خیلی هم نیاز نیست همه چیز را به دین ربط بدهید...
دودوتای ساده هم بکنید و عقلانیت را ملاک قرار دهید میفهمید انسان به دلیل انسان بودنش باید خودش را به بند بکشد تا آزاد شود...
از چه؟ از بند در حیوانیت ماندن...
به چه هدف؟ ورود به دایره مفهوم انسان...
هربار من را به درک عمیق تری از خودم، جهان اطرافم، وقایع مقابلم و تحلیل عالم می رساند...
این درک گاهی هم دردسرساز میشود...
بگذارید روشن تر بگویم:
ملاصدرا میگوید نفس در بدو پیدایش جسمانی است... به مرور و با اکتسابات مختلفی که آدمها دارند، کم کم این نفس رشد پیدا میکند و مراحل مختلف گیاهی و حیوانی را طی میکند...
حالا هدف چیست؟
گذشتن از عالم حیوانی...
حالا شما فکر کن در جامعه باشی و ببینی چقدر آدمها مانده اند در همین مرحله...
چنددرصدآدمها از حیوانیت خودشان عبور میکنند و میرسند به درجه ای از انسانیت...
این درک، غمناک نیست؟
اینکه ببینی و بدانی میشود آدم، آدم باشد...
میشود دغدغه هایش از خرد و خوراک و پوشاک و چه و چه که نیازهای اولیه بعد حیوانی انسان است فراتر برود(حرف حذف اینها نیست... حرف گذر از اینهاست...)
جالب این است که بعد حیوانی در حیوان محدود است...
اما انسان، چون حیوانیت درجه پایین وجود اوست، اگر نرود سمت درجه بالاتر، هیچ حد ایستایی ندارد...
اینجاست که آدم از حیوان هم حیوان تر میشود... و هیچ افساری بر گردنش او را متوقف نمیکند...
اینجاست که پای محدودیت خودساخته به میان می آید...
پای ابزاری به نام تقوا...
که هربار خوی حیوانی انسان خواست مانع رشد او باشد، ابزار تقوا افسار میاندازد گردن او...
اینها را گفتم تا اول صبحی علاوه بر خوردن سر مخاطب، بگویم خیلی هم نیاز نیست همه چیز را به دین ربط بدهید...
دودوتای ساده هم بکنید و عقلانیت را ملاک قرار دهید میفهمید انسان به دلیل انسان بودنش باید خودش را به بند بکشد تا آزاد شود...
از چه؟ از بند در حیوانیت ماندن...
به چه هدف؟ ورود به دایره مفهوم انسان...
۲۶.۱k
۱۶ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.