مافیای عاشق من 🖤🌱
مافیای عاشق من 🖤🌱
پارت 18
_ببریدش زیر زمین.
~باشه.
بردنش زیر زمین و لاریسا هم رفت و کوک هم دنبالش رفت ک زیاد روی نکنه.
_خب خب ببینید کی اینجاس
(علامت اون یارو*)
*ببخشید ببخشید... م... ن من غ.. غلط.. کر... کردم.
_ن دیگ دیره. عزیزم میشه بری بیرون(روبه کوک)
+بیب ولی...
_ولی و اما و اگر نداریم. میری بیرون(با داد)
+فقط بلایی سر خودت نیاری.
_باش.
لاریسا شرو کرد به شکنجه کردن و بعدش ولش کرد و به بادیگاردا گفت به بدترین حالت ممکن بکشنش.
جنی ویو:
از دست لاریسا خیلی عصبی بودم یعنی چی اخه یه جوری با من برخورد میکنه انگار بچشم. داشتم به نلا شیر میدادم که دیدیم خوابش برده و گذاشتمش رو تخت. لاریسا هم پایین داره شکنجه میکنه و جونگ کوک اومد بالا و دارن با جیمین گیم میزنن. بیچاره جونگ کوک چی میکشه با این لاریسا البته مث من باهاش کنار میاد و همیشه اونه که کوتا میاد و چن بار بهش گفتم عصبانی هستی از اینکه همش تو باید کوتا بیای؟ و گفته ن من وقتی یکی رو دوس دارم سعی میکنم با همه ی شرایطش کنار بیام.
پرش زمانی به فردا ساعت 6 صب.
لاریسا ویو:
داشتم اماده میشدم برم شرکت که در اتاق زده شد جنی بود که گف
٪سلام اونی معذرت میخوام بابت دیروز.
_عزیزم اشکال نداره تو نباید معذرت خواهی کنی اونی که مقصره منم من معذرت میخوام سعی میکنم تکرار نکنم.(لبخند کوچیک)
٪اها حالا بگذریم میخوام امروز باهات بیام شرکت.
_جیمین اجازه داد؟
٪اره.
_پس حاضر شو بریم.
٪باش.
_فقط بچه رو چیکا میکنی؟
٪جیمین برای نلا پرستار گرفت پیش اون میمونه پیشش. خود جیمینم میره شرکت.
_اها اوکــ.
راوی:
با هم حاضر شدن و رفتن رسیدن سر کارشون اول لاریسا رف چندتا پرونده رو برسی کرد و جنی رف ساحل بار و تحویل بگیره.
جنی ویو:
سوار ماشین شدم و رفتم پرونده ها رو بگیرم که یه ماشین از جلو محکم زد بهم و سیاهی....
جیمین ویو:
از چند ساعت پیش دارم به جنی زنگ میزنم جواب نمیده. بار اخر زنگ زدم دیدم جواب نمیده نگران شدم. به لاریسا هم زنگ زدم گف ندیدمش. رو میز کارم نشسته بودم تو دفترم و سرم لای دستام گرفته بودم که دیدم گوشیم زنگ خورد با بی حالی جواب دادم و اصلا به اسمش نگا نکردم.
پارت 18
_ببریدش زیر زمین.
~باشه.
بردنش زیر زمین و لاریسا هم رفت و کوک هم دنبالش رفت ک زیاد روی نکنه.
_خب خب ببینید کی اینجاس
(علامت اون یارو*)
*ببخشید ببخشید... م... ن من غ.. غلط.. کر... کردم.
_ن دیگ دیره. عزیزم میشه بری بیرون(روبه کوک)
+بیب ولی...
_ولی و اما و اگر نداریم. میری بیرون(با داد)
+فقط بلایی سر خودت نیاری.
_باش.
لاریسا شرو کرد به شکنجه کردن و بعدش ولش کرد و به بادیگاردا گفت به بدترین حالت ممکن بکشنش.
جنی ویو:
از دست لاریسا خیلی عصبی بودم یعنی چی اخه یه جوری با من برخورد میکنه انگار بچشم. داشتم به نلا شیر میدادم که دیدیم خوابش برده و گذاشتمش رو تخت. لاریسا هم پایین داره شکنجه میکنه و جونگ کوک اومد بالا و دارن با جیمین گیم میزنن. بیچاره جونگ کوک چی میکشه با این لاریسا البته مث من باهاش کنار میاد و همیشه اونه که کوتا میاد و چن بار بهش گفتم عصبانی هستی از اینکه همش تو باید کوتا بیای؟ و گفته ن من وقتی یکی رو دوس دارم سعی میکنم با همه ی شرایطش کنار بیام.
پرش زمانی به فردا ساعت 6 صب.
لاریسا ویو:
داشتم اماده میشدم برم شرکت که در اتاق زده شد جنی بود که گف
٪سلام اونی معذرت میخوام بابت دیروز.
_عزیزم اشکال نداره تو نباید معذرت خواهی کنی اونی که مقصره منم من معذرت میخوام سعی میکنم تکرار نکنم.(لبخند کوچیک)
٪اها حالا بگذریم میخوام امروز باهات بیام شرکت.
_جیمین اجازه داد؟
٪اره.
_پس حاضر شو بریم.
٪باش.
_فقط بچه رو چیکا میکنی؟
٪جیمین برای نلا پرستار گرفت پیش اون میمونه پیشش. خود جیمینم میره شرکت.
_اها اوکــ.
راوی:
با هم حاضر شدن و رفتن رسیدن سر کارشون اول لاریسا رف چندتا پرونده رو برسی کرد و جنی رف ساحل بار و تحویل بگیره.
جنی ویو:
سوار ماشین شدم و رفتم پرونده ها رو بگیرم که یه ماشین از جلو محکم زد بهم و سیاهی....
جیمین ویو:
از چند ساعت پیش دارم به جنی زنگ میزنم جواب نمیده. بار اخر زنگ زدم دیدم جواب نمیده نگران شدم. به لاریسا هم زنگ زدم گف ندیدمش. رو میز کارم نشسته بودم تو دفترم و سرم لای دستام گرفته بودم که دیدم گوشیم زنگ خورد با بی حالی جواب دادم و اصلا به اسمش نگا نکردم.
۱.۹k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.