مافیای عاشق من 🖤🌱
مافیای عاشق من 🖤🌱
پارت 19
جیمین ویو:
دیدیم لاریساست
مکالمشون:
_الو سلام جیمین(با نگرانی)
×الو سلام خوبی؟
_الان وقت اینا نی سریع با کوک بیا بیمارستان.......
×چرا اتفاقی افتاده؟
_با کوک سریع بیا.
×باش.
_بیا.
پایان مکالمه.
×کوک کوک. بدو بریم بیمارستان.
+چرا بیمارستان؟
×نمیدونم لاریسا زنگ زد گف بریم بیمارستان.
+باش
سوار ماشین شدیم و با اخرین سرعت حرکت کردیم. رسیدیم بیمارستان سریع لاریسا اومد جلو.
×اتفاقی افتاده؟
_ج.. جنی(در حالی ک ب یجا خیره بود)
×جنی چی؟
_جنی تصادف کرد و از بیمارستان با من تماس گرفتن و گفتن ک جنی تصادف کرده و منم سریع خودمو رسوندم ب بیمارستان.
×جنی حالش خوبه ن؟(با گریه)
_نمیدونم فعلا ب هوش نیومده.
×برای چی از شرکت اومد بیرون.؟
_اومد بار اسلحه ها رو تحویل بگیره.
تا دکتر اومد همه حمله کردیم سمتش.
_دکتر چیشده؟
×حالش خوبه؟
#یک دقیقه اجازه بدید. ایشون حالشون کاملا خوبه فقط یکم دستشون ضربه دیده و از روی شوک بیهوش شده.
_اها میتونیم ببینیمش؟
#بله حتما.
لاریسا ویو:
رفتیم داخل دیدیم هنو بیهوش بود یه ذره نشستیم جیمین رف بغلش کرد. منم رو صندلی نشستم جونگ کوک هم پیش خودش نشس.
پرش زمانی به یک ساعت بعد
لاریسا ویو:
دیدیم ک خودش بیدار شد. سریع من و جیمین رفتیم بالا سرش.
_جنی جنی خوبی.
×بیب حالت خوبه؟
+بابا بزار بدبخت نفس بکشهـ.
٪م.. من خوبم. فقط جیمین ماشین داغون شد ببخشید.
×بیب اصلا هیچ اشکالی نداره همین ک خودت سلامتی برای من خیلی زیاده.
پارت 19
جیمین ویو:
دیدیم لاریساست
مکالمشون:
_الو سلام جیمین(با نگرانی)
×الو سلام خوبی؟
_الان وقت اینا نی سریع با کوک بیا بیمارستان.......
×چرا اتفاقی افتاده؟
_با کوک سریع بیا.
×باش.
_بیا.
پایان مکالمه.
×کوک کوک. بدو بریم بیمارستان.
+چرا بیمارستان؟
×نمیدونم لاریسا زنگ زد گف بریم بیمارستان.
+باش
سوار ماشین شدیم و با اخرین سرعت حرکت کردیم. رسیدیم بیمارستان سریع لاریسا اومد جلو.
×اتفاقی افتاده؟
_ج.. جنی(در حالی ک ب یجا خیره بود)
×جنی چی؟
_جنی تصادف کرد و از بیمارستان با من تماس گرفتن و گفتن ک جنی تصادف کرده و منم سریع خودمو رسوندم ب بیمارستان.
×جنی حالش خوبه ن؟(با گریه)
_نمیدونم فعلا ب هوش نیومده.
×برای چی از شرکت اومد بیرون.؟
_اومد بار اسلحه ها رو تحویل بگیره.
تا دکتر اومد همه حمله کردیم سمتش.
_دکتر چیشده؟
×حالش خوبه؟
#یک دقیقه اجازه بدید. ایشون حالشون کاملا خوبه فقط یکم دستشون ضربه دیده و از روی شوک بیهوش شده.
_اها میتونیم ببینیمش؟
#بله حتما.
لاریسا ویو:
رفتیم داخل دیدیم هنو بیهوش بود یه ذره نشستیم جیمین رف بغلش کرد. منم رو صندلی نشستم جونگ کوک هم پیش خودش نشس.
پرش زمانی به یک ساعت بعد
لاریسا ویو:
دیدیم ک خودش بیدار شد. سریع من و جیمین رفتیم بالا سرش.
_جنی جنی خوبی.
×بیب حالت خوبه؟
+بابا بزار بدبخت نفس بکشهـ.
٪م.. من خوبم. فقط جیمین ماشین داغون شد ببخشید.
×بیب اصلا هیچ اشکالی نداره همین ک خودت سلامتی برای من خیلی زیاده.
۳.۰k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.