پارت

#پارت۱۹۴


راوی:سیلورنا


سما با ترس سمت دستگاه دویید و زیر لب اسم برادرشو تکرار کرد. رو به سهیل با آشفتگی گفت
_حالا چیکار کنیم؟
سهیل هم ترسیده بود که نکنه اتفاقی برای سینا افتاده باشه ولی سعی میکرد خودشو آروم نشون بده ولی میدونست سینا فقط میتونست ازون دنیا برگرده و کاری از دستشون بر نمیومد. با این حال گفت
_نگران نباش.دوباره دستگاهو را میندازیم
سما دیگه داشت اشکش درمیومد. که یه دفه بین چهار دستگاه نور سفید رنگی به تشکیل شد.از شدت بادی به وجود اومد اتاق به هم ریخت.
سهیل داد زد
_سما بیا این طرف
سما سریع از دستگاه دور شد.
شکاف اونقدر بزرگ شد که به کف اتاق رسید.
نیرویی از سمتش بیرون اومد و در عرض چند لحظه همه جا آروم شد.
سما سینارو دید که روی زمین افتاده.
به سمتش دویید و برادرشو تو آغوشش کشید.
سهیل هم به طرفشون رفت.
سینا زیر لب گفت
_ببخشید نگرانتون کردم. شما تو این دو ماه همش درگیر من شدین.
سهیل با تعجب نگاهش کردو گفت
_منظورت چیه؟تو فقط ده دقیقس که رفتی

***

پارت بعدی پارت آخره دوستان که الان دارم میتایپم بزارم😃
دیدگاه ها (۹)

#پارت۱۹۵چند ماه بعد...راوی:کپلرصحنه ی تیرخوردن پسرش همش جلوی...

#پارت۱۹۶#قسمت_آخرآیدا::::_ممنونم ایشالا که خوشبخت بشن.خدافظ ...

پارت بعدی در حال تایپ...

#پارت۱۹۳***همه چیز خوب بود.بالاخره همه چیز آروم شده بود.دوره...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط