Best worng
Chapter:1
Part:45
•ویو بورام•
با حرفم خنده ای کرد و گفت
سونهی:اشکال نداره اشنایی دارم
بورام:(لبخند) میگم که ماریا بالاست میتونید برید پیشش
سونهی:حتما...راحت باش لازم نیست بهم احترام بزاری
بورام:اوکی...فقط وایسا به زخمات رسیدگی کنم عفونت میکنه
سونهی:لازم نیست ممنون
بورام:اینجوری نمیشه که
خلاصه با تعارف قبول کرد...داشتم با پنبه و بتادین زخمشو پاک میکردم که اقای سگ اخلاق ظاهر شد
کوک:خوش میگذره
بورام:من فقط دارم خون زخمشو پاک میک
پیرد وسط حرفم
کوک:همین الان بیا بالا
بورام:باشه بزار چسب زخمشو بزنم میام
کوک:گفتم الان
و رفت
سونهی:بنظرم بهتره بری...تا دوباره قاطی نکرده
بورام:نه اینو بزنم میرم(منظورش چسب زخمه)
مچ دستمو گرفت که ارتباط چشمی برقرار کرد
سونهی:ممنون از زحماتت خودم میزنم
اخه یه ادم چقدر میتونه جنتلمن و با شخصیت باشهههه
همینجوری بهش زل زده بودم که
سونهی:انقدر بهم زل نزن پاشو برو خانمی(خنده)
بورام:ع..عام با.. شه
هوففف لکنت بخاطر چشاش بازم ریدم الان باخودش میگه دختره روم کراشه...ولی خب حقه روش یجورایی کراش زدم
رفتم بالا در اتاقو که باز کردم کسی نبود
بورام:جونگکوک....
کسی جوابمو نمیداد
بورام:هوف روانیه بخدا منو کشونده بالا خودش رفته
کوک:روانی؟
از ترس یه متر پریدم بالا ضربات قلبم جوری میزد که گفتن الان میاد تو شلوارم
بورام:ترسیدم
با قدمای اروم...دستاش تو جیب شلوار بگش بودو میومد سمتم
کوک:از نظر تو من روانیم؟
برای کرم ریزیو دراوردن حرصش گفتم
بورام:معلومه که اره یه دیوونه روانی...نکنه خودتو مثل بچه های کیوت ناز نازی میبینی!؟
کوک:نه فقط میخوام بدونی که...
کمرمو گرفتو بدنمو چسبوند به خودش
کوک:هیچوقت نمیتونی حرصمو دراری
بورام:عه نه بابا واقعا؟
کوک:اوم و حتی کنترلمو
بورام:باشه بابا فهمیدیم وایب ددی مید....
ریدم ریدم ریدم...اخه ددی چی بود این وسط
کوک:وایب ددی میدم...متونم برات ی ددی کامل باشم
Part:45
•ویو بورام•
با حرفم خنده ای کرد و گفت
سونهی:اشکال نداره اشنایی دارم
بورام:(لبخند) میگم که ماریا بالاست میتونید برید پیشش
سونهی:حتما...راحت باش لازم نیست بهم احترام بزاری
بورام:اوکی...فقط وایسا به زخمات رسیدگی کنم عفونت میکنه
سونهی:لازم نیست ممنون
بورام:اینجوری نمیشه که
خلاصه با تعارف قبول کرد...داشتم با پنبه و بتادین زخمشو پاک میکردم که اقای سگ اخلاق ظاهر شد
کوک:خوش میگذره
بورام:من فقط دارم خون زخمشو پاک میک
پیرد وسط حرفم
کوک:همین الان بیا بالا
بورام:باشه بزار چسب زخمشو بزنم میام
کوک:گفتم الان
و رفت
سونهی:بنظرم بهتره بری...تا دوباره قاطی نکرده
بورام:نه اینو بزنم میرم(منظورش چسب زخمه)
مچ دستمو گرفت که ارتباط چشمی برقرار کرد
سونهی:ممنون از زحماتت خودم میزنم
اخه یه ادم چقدر میتونه جنتلمن و با شخصیت باشهههه
همینجوری بهش زل زده بودم که
سونهی:انقدر بهم زل نزن پاشو برو خانمی(خنده)
بورام:ع..عام با.. شه
هوففف لکنت بخاطر چشاش بازم ریدم الان باخودش میگه دختره روم کراشه...ولی خب حقه روش یجورایی کراش زدم
رفتم بالا در اتاقو که باز کردم کسی نبود
بورام:جونگکوک....
کسی جوابمو نمیداد
بورام:هوف روانیه بخدا منو کشونده بالا خودش رفته
کوک:روانی؟
از ترس یه متر پریدم بالا ضربات قلبم جوری میزد که گفتن الان میاد تو شلوارم
بورام:ترسیدم
با قدمای اروم...دستاش تو جیب شلوار بگش بودو میومد سمتم
کوک:از نظر تو من روانیم؟
برای کرم ریزیو دراوردن حرصش گفتم
بورام:معلومه که اره یه دیوونه روانی...نکنه خودتو مثل بچه های کیوت ناز نازی میبینی!؟
کوک:نه فقط میخوام بدونی که...
کمرمو گرفتو بدنمو چسبوند به خودش
کوک:هیچوقت نمیتونی حرصمو دراری
بورام:عه نه بابا واقعا؟
کوک:اوم و حتی کنترلمو
بورام:باشه بابا فهمیدیم وایب ددی مید....
ریدم ریدم ریدم...اخه ددی چی بود این وسط
کوک:وایب ددی میدم...متونم برات ی ددی کامل باشم
- ۱۲.۲k
- ۰۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط