کاش می صبح

کاش میﺷﺪ ﯾﮏ صبح
ﮐﺴﯽ ﺯﻧﮓ ﺧﺎﻧﻪ‌ﻫﺎﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺰﻧﺪ ﺑﮕﻮﯾﺪ
ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﭘر ﺁﻣﺪﻩ‌ﺍم
ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺎ ﻗﻠﺐ ﻫﺎﯾﯽ ﺁﮐﻨﺪﻩ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻭﺍﻗﻌﯽ
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﻮﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ‌ها
ﺁﻣﺪﻩ‌ﺍﻡ ﺑﻤﺎﻧﻢ ﻭ‌ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺮﻭﻡ ...!

#سید_علی_صالحی
دیدگاه ها (۱)

بی‌خوابی‌ام را یک شب در آغوش تو چاره می‌کنم ... عشق من !بی‌ت...

از روشنایی گریزان بود !گفتم که سحرگاهان در برابرِ آفتاب‌اش ب...

زلف آن است که بی شانه دل از جا ببرد...#شهریار

حلقه زلف تو بر گوش، همی جان ببرد…#انوری

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط