جبهه اقدام
#جبهه_اقدام
#بهشت_جهنمی
#قسمت_بیست_و_سوم
ساعت یازده و نیم است که راهی میشوند. تازه وارد مسجد شده ام که صدای جیغ و شکستن شیشه درجا میخکوبم میکند. غیر از صدای جیغ، صدای فریاد مردها هم می آید. دیگر حال خود را نمی فهمم، دیوانه وار می دوم به سمت در مسجد. حسن همراهم میدود و پشت سرمان بچه های مسجد. چشمانم خوب نمی بیند. نمیدانم الهام است یا مریم که روی زمین افتاده. چادر سر یکی شان نیست. چند مرد از دور ماشین می گریزند. حسن سریعتر از من میرسد بالای سرشان. مادر تکیه داده به ماشین و دستانش را گرفته جلوی دهانش. مریم پریشان دنبال چادرش میگردد و الهام هنوزهم روی زمین افتاده. خرده شیشه های پنجره ماشین، دستش را زخم کرده. خط سرخ و باریکی از زیر روسری مریم کشیده شده تا گونه اش. فریاد یا حسین و یا زهرا گوشم را پرکرده. با فریاد از مادر می پرسم: "چی شد؟ کی اینکارو کرد؟"
مادر لرزان به سمتی اشاره میکند. صدای فریادی می شنوم: "بدویید دنبالشون... اونوری رفتن... همون کاپشن طوسیه."
حتی به اندازه سوار موتور شدن هم صبر نمیکنم. مثل دیوانه ها می دوم به سمتی که مادر اشاره کرد.
@jebheeqdam
#بهشت_جهنمی
#قسمت_بیست_و_سوم
ساعت یازده و نیم است که راهی میشوند. تازه وارد مسجد شده ام که صدای جیغ و شکستن شیشه درجا میخکوبم میکند. غیر از صدای جیغ، صدای فریاد مردها هم می آید. دیگر حال خود را نمی فهمم، دیوانه وار می دوم به سمت در مسجد. حسن همراهم میدود و پشت سرمان بچه های مسجد. چشمانم خوب نمی بیند. نمیدانم الهام است یا مریم که روی زمین افتاده. چادر سر یکی شان نیست. چند مرد از دور ماشین می گریزند. حسن سریعتر از من میرسد بالای سرشان. مادر تکیه داده به ماشین و دستانش را گرفته جلوی دهانش. مریم پریشان دنبال چادرش میگردد و الهام هنوزهم روی زمین افتاده. خرده شیشه های پنجره ماشین، دستش را زخم کرده. خط سرخ و باریکی از زیر روسری مریم کشیده شده تا گونه اش. فریاد یا حسین و یا زهرا گوشم را پرکرده. با فریاد از مادر می پرسم: "چی شد؟ کی اینکارو کرد؟"
مادر لرزان به سمتی اشاره میکند. صدای فریادی می شنوم: "بدویید دنبالشون... اونوری رفتن... همون کاپشن طوسیه."
حتی به اندازه سوار موتور شدن هم صبر نمیکنم. مثل دیوانه ها می دوم به سمتی که مادر اشاره کرد.
@jebheeqdam
۲.۲k
۳۱ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.