بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله الرحمن الرحيم
قسمت دوم : حکمت 278 نهج البلاغه:
سپس امام عليه السلام فرمود: براى تو مثالى ذكر مى كنم: مردى از مسلمانان همسايه اى داشت كه نصرانى بود، او را به اسلام دعوت كرد و مزاياى اسلام را براى وى برشمرد، او هم پذيرفت ومسلمان شد. هنگام سحر، مرد مسلمان درِ خانه همسايه تازه مسلمان را كوفت. گفت: كيستى؟ گفت: من فلان شخص، همسايه توام. گفت: چه كار دارى؟ گفت: وضو بگير و لباسهايت را بپوش و همراه من بيا براى نماز صبح برويم. او وضو گرفت و لباس پوشيد و همراه او آمد و مقدار زيادى پيش از طلوع فجر نماز خواندند. سپس صبر كردند تا صبح شد و مرد تازه مسلمان برخاست تا به خانه اش برگردد. رفيق مسلمانش گفت: كجا مى روى؟ روز كوتاه است و تا ظهر وقت زيادى نيست. آن مرد تازه مسلمان همراه همسايه مسلمانش نشست تا نماز ظهر را خواندند. سپس به او گفت: بين ظهر و عصر نيز فاصله زيادى نيست باش تا نماز عصر را بخوانيم. مرد تازه مسلمان مى خواست به منزل خود بازگردد، به او گفت: روز به پايان رسيده بمان تا نماز مغرب را بخوانيم. بعد از نماز مغرب مى خواست به خانه اش برگردد گفت: يك نماز بيشتر باقى نمانده بمان تا آن را هم بخوانيم بعد به منزل مى روى. مرد تازه مسلمان نماز عشا را هم خواند؛ سپس از هم جدا شدند و هركدام به منزل خود رفتند. هنگامى كه سحر روز بعد شد بار ديگر مرد مسلمان آمد و درِ خانه او را زد. گفت: كيستى؟ گفت: من فلان شخص هستم. گفت: چه كار دارى؟ گفت: وضو بگير ولباسهايت را بپوش برويم نماز بخوانيم: مرد تازه مسلمان گفت: أُطْلُبْ لِهذَا الدِّينِ مَنْ هُوَ أفْرَغْ مِنّى وَأنَا إنْسانٌ مِسْكينٌ وَعَلى عَيالٌ؛ براى اين دين، آدم بيكارتر از من را پيدا كن. من آدم محتاجى هستم و عيال وارم و بايد دنبال كار و زندگى باشم. امام عليه السلام در پايان فرمود: أدْخَلَهُ فِي شَيْءٍ أخْرَجَهُ مِنْهُ؛ او را داخل اسلام كرد اما براثر نادانى و تحميل زياد او را از اسلام خارج ساخت.
اين درواقع درسى است به همه مسلمانان و به خصوص براى مبلغان و پدران و مادران كه مراقب باشند وظايف سنگين و به خصوص مستحباتى كه جز افاضل و اوتاد تحمل آن را ندارند، بر توده مردم و فرزندان تحميل نكنند و اسلام را آنگونه كه هست دين سهل و آسان معرفى نمايند تا بتوانند بر آن تداوم يابند.(پایان)( ص 1)
قسمت دوم : حکمت 278 نهج البلاغه:
سپس امام عليه السلام فرمود: براى تو مثالى ذكر مى كنم: مردى از مسلمانان همسايه اى داشت كه نصرانى بود، او را به اسلام دعوت كرد و مزاياى اسلام را براى وى برشمرد، او هم پذيرفت ومسلمان شد. هنگام سحر، مرد مسلمان درِ خانه همسايه تازه مسلمان را كوفت. گفت: كيستى؟ گفت: من فلان شخص، همسايه توام. گفت: چه كار دارى؟ گفت: وضو بگير و لباسهايت را بپوش و همراه من بيا براى نماز صبح برويم. او وضو گرفت و لباس پوشيد و همراه او آمد و مقدار زيادى پيش از طلوع فجر نماز خواندند. سپس صبر كردند تا صبح شد و مرد تازه مسلمان برخاست تا به خانه اش برگردد. رفيق مسلمانش گفت: كجا مى روى؟ روز كوتاه است و تا ظهر وقت زيادى نيست. آن مرد تازه مسلمان همراه همسايه مسلمانش نشست تا نماز ظهر را خواندند. سپس به او گفت: بين ظهر و عصر نيز فاصله زيادى نيست باش تا نماز عصر را بخوانيم. مرد تازه مسلمان مى خواست به منزل خود بازگردد، به او گفت: روز به پايان رسيده بمان تا نماز مغرب را بخوانيم. بعد از نماز مغرب مى خواست به خانه اش برگردد گفت: يك نماز بيشتر باقى نمانده بمان تا آن را هم بخوانيم بعد به منزل مى روى. مرد تازه مسلمان نماز عشا را هم خواند؛ سپس از هم جدا شدند و هركدام به منزل خود رفتند. هنگامى كه سحر روز بعد شد بار ديگر مرد مسلمان آمد و درِ خانه او را زد. گفت: كيستى؟ گفت: من فلان شخص هستم. گفت: چه كار دارى؟ گفت: وضو بگير ولباسهايت را بپوش برويم نماز بخوانيم: مرد تازه مسلمان گفت: أُطْلُبْ لِهذَا الدِّينِ مَنْ هُوَ أفْرَغْ مِنّى وَأنَا إنْسانٌ مِسْكينٌ وَعَلى عَيالٌ؛ براى اين دين، آدم بيكارتر از من را پيدا كن. من آدم محتاجى هستم و عيال وارم و بايد دنبال كار و زندگى باشم. امام عليه السلام در پايان فرمود: أدْخَلَهُ فِي شَيْءٍ أخْرَجَهُ مِنْهُ؛ او را داخل اسلام كرد اما براثر نادانى و تحميل زياد او را از اسلام خارج ساخت.
اين درواقع درسى است به همه مسلمانان و به خصوص براى مبلغان و پدران و مادران كه مراقب باشند وظايف سنگين و به خصوص مستحباتى كه جز افاضل و اوتاد تحمل آن را ندارند، بر توده مردم و فرزندان تحميل نكنند و اسلام را آنگونه كه هست دين سهل و آسان معرفى نمايند تا بتوانند بر آن تداوم يابند.(پایان)( ص 1)
۵۷۱
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.