پارت۱
#پارت۱
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم اه باز صبح شد و باید برم مدرسه
اول از همه خودمو معرفی کنم من لیلام،۱۶سالمه دو ساله ک مامانمو از دست دادم و با باباییم زندگی میکنم
مامانم دو سال پیش تصادف وحشتناکی داشت و مارو تنها گذاشت
من علاقه ی شدیدی نسبت بابا دارم راسته ک میگن دخترا بابایی ان،ولی من بیش از حد بابامو دوس دارم
خب بگذریم باید حاضر بشم و برم پایین
از تختم پایین میام و به سمت دستشویی اتاقم میرم
بعد از اینکه دست و صورتمو شستم لباس فرمم رو برمیدارم و میپوشم
کیفمو برمیدارمو پیش به سوی صبحانه
از پله های خونه پایین میرمو واسه خودم سوت میزنم ک یهو بابا رو با ابروهای توهم میبینم،همیشه میگه دختر نباید سوت بزنه و سنگین باشه و...
خب پدر من چی میشه دخترم سوت بزنه
وقتی بهش رسیدم یه لبخند ملیح زدمو بلند گفتم:صبح بخیررررر پدر عزیزتر از جانم
بابا ک از خود شیرینیم خندش گرفته بود بهم نزدیک تر شدو صورتمو تو دستاش قاب گرفت با ی لبخند مهربون گفت:صبح بخیر خوشگل بابا
بعدشم پیشونیمو بوسید
دستمو گرفتو رفتیم سر میز...
👩 ❤ ️👩 https://telegram.me/lllloooovvee
@lllloooovvee
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم اه باز صبح شد و باید برم مدرسه
اول از همه خودمو معرفی کنم من لیلام،۱۶سالمه دو ساله ک مامانمو از دست دادم و با باباییم زندگی میکنم
مامانم دو سال پیش تصادف وحشتناکی داشت و مارو تنها گذاشت
من علاقه ی شدیدی نسبت بابا دارم راسته ک میگن دخترا بابایی ان،ولی من بیش از حد بابامو دوس دارم
خب بگذریم باید حاضر بشم و برم پایین
از تختم پایین میام و به سمت دستشویی اتاقم میرم
بعد از اینکه دست و صورتمو شستم لباس فرمم رو برمیدارم و میپوشم
کیفمو برمیدارمو پیش به سوی صبحانه
از پله های خونه پایین میرمو واسه خودم سوت میزنم ک یهو بابا رو با ابروهای توهم میبینم،همیشه میگه دختر نباید سوت بزنه و سنگین باشه و...
خب پدر من چی میشه دخترم سوت بزنه
وقتی بهش رسیدم یه لبخند ملیح زدمو بلند گفتم:صبح بخیررررر پدر عزیزتر از جانم
بابا ک از خود شیرینیم خندش گرفته بود بهم نزدیک تر شدو صورتمو تو دستاش قاب گرفت با ی لبخند مهربون گفت:صبح بخیر خوشگل بابا
بعدشم پیشونیمو بوسید
دستمو گرفتو رفتیم سر میز...
👩 ❤ ️👩 https://telegram.me/lllloooovvee
@lllloooovvee
۳.۳k
۱۷ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.