امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند چشمانم

امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند … چشمانم

بس که باریده دیگر حتی تحمل نور مهتاب را ندارد …

آخ که چقدر تنهایم … دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم

بوده خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته

شده است …

رو به روی آینه نشسته ام آیا این منم ؟ شکسته …. پیر

تنها…. تو با من چه کردی ؟ شاید این آخری زمزمه های

دلتنگی ام باشد و دیگر هیچ نخواهم گفت ….

اما منتظرم انتظار دیدن دوباره ی تو برای من زندگی

دوباره ای است … پس برگرد … عاشقانه برگرد

برای همیشه برگرد…
دیدگاه ها (۳)

در ذهـــن زنـانـــــه ے مـــن …مـــــرد یعـنـــــے تـِکـــیـ...

ببخشــــــــــــید آقــا. . . ! به گـُمانــم راه را اشـــتبا...

نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختنولی کاش بودی تا اشکهای...

به تو نرسیدم، اما خیلی چیزارو یاد گرفتم…یاد گرفتم به خاطر کس...

عزیزم، بعد از باران‌ها و برف‌ها به من برگرد، به من که هنوز ا...

چطور باید تو را ببخشم؟ تو را که روی استخوان‌هایم رقصیدی، و د...

"کشف افسانهٔ قدیمی"در طومارهای کهن بهشت متوجه شدم:فرشتهٔ قات...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط