احساسات آبی
احساسات آبی
season:²
part:⁵²
رفتیم داخل یه جایی نسبتا بزرگ که رو به روش یه حیاط داشت... جای خوبی بود
باهینی:خب...فعلا تا یه مدت اینجاییم
هانول:من دیگه میرم
وقتی هانول رفت کمی فضا به سکوت رفت که بورام با حرف زدنش سکوت رو شکست
بورام:عقلت سر جاشه؟!اینجا کجاست آوردیمون
سوهو:راست میگه
باهینی:میتونم توضیح بدم
بورام:بفرما
باهینی:هانول مافیاست
تهیونگ: تو مارو آوردی اینجا پیش همچین آدمایی تا بکشنمون؟
باهینی: نه...دوستای صمیمی هستیم و بهش اعتماد دارم و برای انتقام به دردمون میخورن
تهیونگ: مطمئنی؟
باهینی:بله
یونا:کارت عالیه
تهیونگ:شاید چون شما دوستین با تو کاری نداشته باشه ولی نه اونا مارو میشناسن و نه ما اونارو
باهینی:هانول همچین آدمی نیست مطمئن باش
تهیونگ:اگه اون نباشه هم شاید هم تیمیاش باشن
هوفی کشید و کلافه گفت
باهینی:چیزی نمیشه به من اعتماد کن
بورام:من میرم نگاهی به اطراف بندازم
سوهو:تنها نرو خطرناکه..منم باهات میام
سوهو و بورام باهم رفتن بیرون
بورام: میگم...به نظرت مشکوک نیست؟
سوهو:چی
بورام:باهینی و سومین و حتی تهیونگ!
سوهو:نه چطور
بورام:یونا چیزی درمورد باهینی و سومین به ما نگفته بود و خیلی ناگهانی وارد زندگیمون شدن تهیونگ هم غیب شد و یهو با یه بچه پیداش شد
سوهو:این وسط میون از همه مشکوک تره
بورام:اون که کلا غیبش زده و نیستش من منظورم کسایی که الان باهامون هستنه
سوهو:درسته...ولی به نظرم بهتره زیاد اهمیت ندیم دیگه یونا میدونه باید به کیا اعتماد کنه
بورام:نمیدونم...شاید حق با توعه
دستش رو گذاشت روی شونش و کشوند بغلش و سرشو بوسید
سوهو:مرسی که هستی
با لبخند جواب داد
بورام: همچنین
که نگاهشون به یه اتاق جذب شد و از سر کنجکاوی واردش شدن
بورام:این همه اسلحه... اینجا؟
سوهو:شای...
-هی شماها اینجا چیکار میکنید
هردو با ترس برگشتن
سوهو:معذرت میخوام قصد دخالت نداشتیم
-اینجا خطرناکه بهتره بیاین بیرون
ادامه دارد...
season:²
part:⁵²
رفتیم داخل یه جایی نسبتا بزرگ که رو به روش یه حیاط داشت... جای خوبی بود
باهینی:خب...فعلا تا یه مدت اینجاییم
هانول:من دیگه میرم
وقتی هانول رفت کمی فضا به سکوت رفت که بورام با حرف زدنش سکوت رو شکست
بورام:عقلت سر جاشه؟!اینجا کجاست آوردیمون
سوهو:راست میگه
باهینی:میتونم توضیح بدم
بورام:بفرما
باهینی:هانول مافیاست
تهیونگ: تو مارو آوردی اینجا پیش همچین آدمایی تا بکشنمون؟
باهینی: نه...دوستای صمیمی هستیم و بهش اعتماد دارم و برای انتقام به دردمون میخورن
تهیونگ: مطمئنی؟
باهینی:بله
یونا:کارت عالیه
تهیونگ:شاید چون شما دوستین با تو کاری نداشته باشه ولی نه اونا مارو میشناسن و نه ما اونارو
باهینی:هانول همچین آدمی نیست مطمئن باش
تهیونگ:اگه اون نباشه هم شاید هم تیمیاش باشن
هوفی کشید و کلافه گفت
باهینی:چیزی نمیشه به من اعتماد کن
بورام:من میرم نگاهی به اطراف بندازم
سوهو:تنها نرو خطرناکه..منم باهات میام
سوهو و بورام باهم رفتن بیرون
بورام: میگم...به نظرت مشکوک نیست؟
سوهو:چی
بورام:باهینی و سومین و حتی تهیونگ!
سوهو:نه چطور
بورام:یونا چیزی درمورد باهینی و سومین به ما نگفته بود و خیلی ناگهانی وارد زندگیمون شدن تهیونگ هم غیب شد و یهو با یه بچه پیداش شد
سوهو:این وسط میون از همه مشکوک تره
بورام:اون که کلا غیبش زده و نیستش من منظورم کسایی که الان باهامون هستنه
سوهو:درسته...ولی به نظرم بهتره زیاد اهمیت ندیم دیگه یونا میدونه باید به کیا اعتماد کنه
بورام:نمیدونم...شاید حق با توعه
دستش رو گذاشت روی شونش و کشوند بغلش و سرشو بوسید
سوهو:مرسی که هستی
با لبخند جواب داد
بورام: همچنین
که نگاهشون به یه اتاق جذب شد و از سر کنجکاوی واردش شدن
بورام:این همه اسلحه... اینجا؟
سوهو:شای...
-هی شماها اینجا چیکار میکنید
هردو با ترس برگشتن
سوهو:معذرت میخوام قصد دخالت نداشتیم
-اینجا خطرناکه بهتره بیاین بیرون
ادامه دارد...
۱.۲k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.