تکپارتی
#تکپارتی
#تکپارتی_از_کوک
وقتی بخاطر نجات عشق تون مجبوری بهش ی جورایی خیانت کنی
(ات) رو تخت نشسته بودم تا اون پسر بیاد نزدیک..حس بدی داشتم انگار تموم دنیا رو دوشم سنگینی میکرد . ک ی دفعه در با لگد یکی باز شد صورتشو پوشونده بود و شروع کرد ب زدن جیهون بعدم از اتاق پرتش کرد بیرون با اینکه اون ی غریبه بود ولی انگار سال هاست ک میشناسمش! بهم نزدیک شد برای چند دقیقه به چشام زل زده بود چشای اون برام خیلی اشنا بود
(جونگکوک) جیهون بهم زنگ زده بود گفت ک عشق زندگیتو برای همیشه از زندگیت بیرون میارم
الانم بخاطر اون چند وقتی هست ک با هم قهر کردیم دیگه اجازه نمیدم اون ات رو از زندگیم خارج کنه رفتم سمت اتاق با لگد در رو باز کردم و دیدم دوست خودم «جیهون» داره ب عشقم نزدیک میشه بی اختیار شروع کردم ب کتک زدنش اونقدر زدمش تا از اتاق گمشد و رفت . ب ات نزدیک شدم و ب چشاش نگا میکردم خواست چیزی بگه ک ماسکمو در اوردم
(ات) دیدم ک کوکه
کوک!!
خیلی خوشحالم ک اینجایی من نمیخواستم که...
(کوک) هیییس!خودم همه چیو میدونم
(ات) اما کوک من باید بگم وگرنه قلبم اروم نمیگیره « باگریه »
کوک اون..اون جیهون ی شب اومد پیشمو گفت اگه اینکارو نکنم یا سعی کنم بهت چیزی راجبه این موضوع بگم تو رو میکشه « گریه »
( کوک ) ات .. ات لازم نیس اینارو بگی م .. من همه چیو میدونم
من کاملا بهت اعتماد دارم بیا دیگه باهم قهر نکنیم
- باشه
(پایان. چطور بود
اگه خوشت اومد
لایک و کامنت.
بذار و فالو هم
بکن. 💗💗)
#تکپارتی_از_کوک
وقتی بخاطر نجات عشق تون مجبوری بهش ی جورایی خیانت کنی
(ات) رو تخت نشسته بودم تا اون پسر بیاد نزدیک..حس بدی داشتم انگار تموم دنیا رو دوشم سنگینی میکرد . ک ی دفعه در با لگد یکی باز شد صورتشو پوشونده بود و شروع کرد ب زدن جیهون بعدم از اتاق پرتش کرد بیرون با اینکه اون ی غریبه بود ولی انگار سال هاست ک میشناسمش! بهم نزدیک شد برای چند دقیقه به چشام زل زده بود چشای اون برام خیلی اشنا بود
(جونگکوک) جیهون بهم زنگ زده بود گفت ک عشق زندگیتو برای همیشه از زندگیت بیرون میارم
الانم بخاطر اون چند وقتی هست ک با هم قهر کردیم دیگه اجازه نمیدم اون ات رو از زندگیم خارج کنه رفتم سمت اتاق با لگد در رو باز کردم و دیدم دوست خودم «جیهون» داره ب عشقم نزدیک میشه بی اختیار شروع کردم ب کتک زدنش اونقدر زدمش تا از اتاق گمشد و رفت . ب ات نزدیک شدم و ب چشاش نگا میکردم خواست چیزی بگه ک ماسکمو در اوردم
(ات) دیدم ک کوکه
کوک!!
خیلی خوشحالم ک اینجایی من نمیخواستم که...
(کوک) هیییس!خودم همه چیو میدونم
(ات) اما کوک من باید بگم وگرنه قلبم اروم نمیگیره « باگریه »
کوک اون..اون جیهون ی شب اومد پیشمو گفت اگه اینکارو نکنم یا سعی کنم بهت چیزی راجبه این موضوع بگم تو رو میکشه « گریه »
( کوک ) ات .. ات لازم نیس اینارو بگی م .. من همه چیو میدونم
من کاملا بهت اعتماد دارم بیا دیگه باهم قهر نکنیم
- باشه
(پایان. چطور بود
اگه خوشت اومد
لایک و کامنت.
بذار و فالو هم
بکن. 💗💗)
- ۸.۷k
- ۲۷ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط