من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم

من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم 
حرفی از جنس زمان نشنیدم 
هیچ چشمی عاشقانه
به زمین خیره نبود 
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد؛
هیچ کس زاغچه‌ای را
سر یک مزرعه جدی نگرفت... !!

من به اندازهٔ یک ابر دلم می‌گیرد
وقتی از پنجره می‌بینم
حوری ; دختر بالغ همسایه
پای کمیاب‌ترین نارون روی زمین
فقه‌ می‌خواند !...

#سهراب_سپهری

@foroogh_shamloo
دیدگاه ها (۰)

آن‌قدر نگذاشتی ببوسمت که بوسه را هم ممنوع کردند . حالا نفس‌ه...

می‌توان یک عمر زانو زدبا سری افکنده در پای ضریحی سردمی‌توان ...

در دستِ باران های  پاییزی گرفتارگنجشک های بی گناهِ روی دیوار...

و گاه چقدر محتاجم!به همين چند لحظه فراموشى،به اندكى سكوت...و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط