My doll girl

My doll girl
Part 16

"کوک ویو"
حسم هر روز نسبت به ات بیشتر و بیشتر میشه....نمیدونم کی باید بهش درخواست ازدواج بدم و برای همیشه مال خودم کنمش
یه جورایی بهش عادت کردم اصلا بدون اون رو نمیتونم تصور کنم میخوام همیشه پیشم باشه هر روز صبح با دیدن صورت فوق زیباش و بی نقصش بیدار شم هر روز رو با اون شروع کنم و هر شب رو با اون تموم کنم...از جمله برای اینکه بتونم از دست اون پدرم و اون هرزه راحت شم باید زود تر بهش پیشنهاد بدم....اهههه ولی نمیدونم چطور

کوک: ات؟
ات: ها؟
کوک: اتت؟
ات: بلههه
کوک: اتتتتتتت؟
ات: ای باباااا بلههههههههههههههه
کوک: پس درو دیوار بگن جانم اینا بیشتر حالیشون میشه چیکار کنن تا تووو نگاه کن !
کوک: دیوار عزیزم
حالت صداشو عوض کرد
کوک: جانمم

"ات"
عین دیوونه ها داشت با دیوار لاس میزد
رسما این پسر دیوونه شده به زور جلوی خودمو گرفته بودم نمیتونستم تحمل کنم

ات:: کوک..لطفا بس کن
من دیگه نمیتونم...
کوک: یاد بگیر که چطور باید باهام رفتار کنی دختر وگرنه اتفاقای خوبی برات نمی‌افته
ات: کوک خواهشا بس کن ( خنده شدید)
کوک: چرا میخندی دختر ( کیوت و عصبی)
ات: ( خنده) واییییییییییی دلم درد گرفت

کوک:وقتی می‌خندید خیلی خوشکل تر میشد موهاش که تو صورتش پخش می‌شد...من واقعا کشته مرده این دخترم
دیدگاه ها (۴)

My doll girl Part 17"کوک"دستشو گرفتمو انداختم روی کولم ات: چ...

My doll girl Part 18"ات" شیطونیم گل کرد میخواستم تحریکش کنم ...

My doll girl Part 15"ویو کوک"بعد از رفتن اونا برگشتم سمت اتک...

بچه ها عیدتون مبارک...امیدوارم امسال رو قوی تر از پارسال شرو...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟓کوک: «خب… من یه ایده دارم. ا...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟑𝟏ات خشکش زده بود. نمی‌دونست ب...

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط