part

#part_121
#مبین
مبین_دختراااااا....نازیییی...رهاااا...فریییی...
فریال-مرگ فری درد فری چته؟
مبین-خانم بروسلی کجایی صدا هست تصویر نیست
نازی-بیا تو اتاق رهاییم
کلمو انداختم پایین رفتم تو اتاق رها
مبین-یاالله خواهران حجابتو کامله؟
فریال-وای که تو چقدر زر میزنی
مبین-نظر لطفته
رها-مبین مبین مبین مبین
مبین-بله بله بله بله
رها-خیلی بی مزه ای....دلسا کجاست؟
مبین-با طاها رفت بیرون بیرون بیرون
رها-چییییی؟
مبین-آرام حیوان سکته کردم
رها-کجا رفتن
مبین-یه لحظه وایسا
یه نفس عمیق کشیدم و شروع کردم به داد زدن
مبین-شکیبببب هویییی شکیبببب کج بیدی؟
شکیب اومد تو اتاق
شکیب-هانننن چته؟ خونه رو گذاشتی رو سرت
مبین-طاها و دلسا کجا رفتن؟
شکیب-دلسا خرید داشت رفتن باهم خرید
رها-چه جذاب
این حرفو همینطور که دود از کلش میزد بیرون گفت
نازی-رها جان عزیزم آب قند میخوای؟
رها-نه گلم آب قند چرا من خیلیم اوکیم
مبین-مشخصه
رها-من حوصلم سر رفته میخوام برم بیرون شمام میاید؟
شکیب-اره جمع کنید بریم پوسیدم تو خونه
#شکلات_تلخ
از این پارت به بعد هر چی دوست دارید میتونید به دلسا بگید 🌚✨
دیدگاه ها (۰)

#part_122#رهاتو کافه نشسته بودیم دور هم فقط طاها و دلسا نبود...

#part_123#طاهامیخواستم برم کافه پیش بچه ها که دلسام باهام او...

#part_120#فریالتو آشپزخونه بودم که با جیغ رها برگام ریختکسی ...

#part_119#رهاخب الان باید چیکار کنم؟تو فکر بودم که گوشیم زنگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط