part
#part_122
#رها
تو کافه نشسته بودیم دور هم
فقط طاها و دلسا نبودن
خیلی دلم میخواست بدونم الان کجان برای همین دلمو به دریا زدم و به طاها پیام دادم
رها-کجایی
همون لحظه سین زد
طاها-پاساژ
رها-ما با بچه ها اومدیم بیرون توعم میای؟
طاها-اره کجایید؟
رها-همون کافه که دیروز اومدیم
طاها-اوکی تا ۲۰ دقیقه دیگه اونجام
حرفی نزدم و گوشی خاموش کردم
بعد چند دقیقه صدای پیام گوشیم اومد
برداشتمش طاها پیام داده بود
طاها-نظرم عوض شد نمیام
رها-چرا؟
طاها-نمیخوام ببینمت دیگه ازت خسته شدم؟
رها-تو الان داری جدی میگی؟
طاها-اره دیگه خسته شدم از این رابطه فیک دلیلی نمیبینم وقتی یکی دیگه رو دوست دارم با تو باشم
رها-اون وقت کیو دوست داری؟
طاها-دلسا
کارد میزدی خونم در نمیومد
اخه رهای احمق تو واقعا برای کی داری زندگیتو خراب میکنی؟
اینم از طاها جونت همون که سنگشو به سینه میزدی و میگفت هرکاری کنی بازم دوست داره
راست میگفت ناز زیادی عاشق خسته میکنه
دیگه بیش از حد ناز کردی براش حق داشت
بزور جلوی اشکامو گرفتم
دوست نداشتم بچه ها متوجه حالم بشن
صدامو صاف کردم تا کسی نفهمه بغض کردم
رها-من برم دستشویی بیام
نازی-اوکی زود بیا
شکیب-راستی به طاها گفتی؟
رها-اره گفت نمیاد
مبین-چرا
رها-نمیدونم
تمام این حرفارو با بغضی که داشت خفم میکرد میگفتم
دوییدم و رفتم تو دسشتویی
دیگه نتونستم تحمل کنم و بغضم ترکید
دیگه جلوی اشکامو نمیگرفتم
مگه یه آدم چقدر تحمل درد داشت
منم آدمم طاقت این همه عذاب ندارم
#شکلات_تلخ
ولی عاشق این عکسیم که کاوره:)))
#رها
تو کافه نشسته بودیم دور هم
فقط طاها و دلسا نبودن
خیلی دلم میخواست بدونم الان کجان برای همین دلمو به دریا زدم و به طاها پیام دادم
رها-کجایی
همون لحظه سین زد
طاها-پاساژ
رها-ما با بچه ها اومدیم بیرون توعم میای؟
طاها-اره کجایید؟
رها-همون کافه که دیروز اومدیم
طاها-اوکی تا ۲۰ دقیقه دیگه اونجام
حرفی نزدم و گوشی خاموش کردم
بعد چند دقیقه صدای پیام گوشیم اومد
برداشتمش طاها پیام داده بود
طاها-نظرم عوض شد نمیام
رها-چرا؟
طاها-نمیخوام ببینمت دیگه ازت خسته شدم؟
رها-تو الان داری جدی میگی؟
طاها-اره دیگه خسته شدم از این رابطه فیک دلیلی نمیبینم وقتی یکی دیگه رو دوست دارم با تو باشم
رها-اون وقت کیو دوست داری؟
طاها-دلسا
کارد میزدی خونم در نمیومد
اخه رهای احمق تو واقعا برای کی داری زندگیتو خراب میکنی؟
اینم از طاها جونت همون که سنگشو به سینه میزدی و میگفت هرکاری کنی بازم دوست داره
راست میگفت ناز زیادی عاشق خسته میکنه
دیگه بیش از حد ناز کردی براش حق داشت
بزور جلوی اشکامو گرفتم
دوست نداشتم بچه ها متوجه حالم بشن
صدامو صاف کردم تا کسی نفهمه بغض کردم
رها-من برم دستشویی بیام
نازی-اوکی زود بیا
شکیب-راستی به طاها گفتی؟
رها-اره گفت نمیاد
مبین-چرا
رها-نمیدونم
تمام این حرفارو با بغضی که داشت خفم میکرد میگفتم
دوییدم و رفتم تو دسشتویی
دیگه نتونستم تحمل کنم و بغضم ترکید
دیگه جلوی اشکامو نمیگرفتم
مگه یه آدم چقدر تحمل درد داشت
منم آدمم طاقت این همه عذاب ندارم
#شکلات_تلخ
ولی عاشق این عکسیم که کاوره:)))
- ۳۲.۱k
- ۰۸ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط