پارت ۵۲
پارت ۵۲
حاضر شد و از عمارت خارج شد و به تيمارستان رفت و پرونده کوک رو گرفت ، بعد به کالج رفت و بعد از تحویل دادن پایان نامه اش از کالج خارج شد و به سمت محل کار تهیونگ قدم برداشت وارد دفتر تهیونگ شد و داشت از منشی تهیونگ سوال میپرسید که تهیونگ از یکی از اتاقا بیرون اومد
× ا/ت تو اینجا چیکار میکنی
با تعجب به تهیونگ نگاه میکرد
+ من ... من ، تو مگه خارج از کشور نبودی
× چرا ولی برای یه سری از کارها مجبور شدم برگردم
+ آها
× نگفتی اینجا چیکار می کنی ؟
+ خوب من اومده بودم از کارمندات حالت رو بپرسم حالا اینارو ول کن کی اومدی
× دیروز بیا بریم تو اتاقم
+ باشه
ا/ت وارد اتاق تهیونگ شد و هر دوشون روی صندلی نشستن
× دلم برات تنگ شده بود ا/ت
+ منم همینطور ، تهیونگ من واقعا برای همه چیز ازت معذرت می خوام
× منم معذرت می خوام بلاخره هردومون اشتباه زیاد داشتیم بهتره دیگه گذشته رو بزاریم کنار
+ درسته ، دیگه چیکار میکنی
× هیچی منم پس فردا بر میگردم تو چی تو چیکارا میکنی با کسی تو رابطه نیستی
+ چرا اتفاقا یکی تو زندگیم هست تو چی ؟
× منم با یه دختری قرار میزارم
+ برات خوشحالم
× منم همینطور ... چیزی می خوری برات بیارم
+ نه ممنون بهتره من دیگه برم یکم کار دارم
× من تا جایی که می خوای بری میرسونمت
+ نه نه لازم نیست خودم میرم
× نه قبول نمی کنم خودمم بیرون کار دارم پس میرسونمت
× باشه
ا/ت اردس رو داد و تو راه یکم با هم حرف زدن وقتی به عمارت نزدیک شدن ا/ت به تهیونگ گفت ماشین رو نگه داره ا/ت نمی خواست بادیگارد ها ببینن که کی رسوندتش
× اینجاست؟
+ نه می خوام بقیه راه قدم بزنم
× آها باشه
+ تهیونگ خیلی خوشحال شدم دیدمت
× من هم همین طور
ا/ت دست گیره در رو گرفت که در رو باز کنه که تهیونگ زبون باز کرد ...
پایان پارت ۵۲
لایک کنید لطفا ♥️🙏
حاضر شد و از عمارت خارج شد و به تيمارستان رفت و پرونده کوک رو گرفت ، بعد به کالج رفت و بعد از تحویل دادن پایان نامه اش از کالج خارج شد و به سمت محل کار تهیونگ قدم برداشت وارد دفتر تهیونگ شد و داشت از منشی تهیونگ سوال میپرسید که تهیونگ از یکی از اتاقا بیرون اومد
× ا/ت تو اینجا چیکار میکنی
با تعجب به تهیونگ نگاه میکرد
+ من ... من ، تو مگه خارج از کشور نبودی
× چرا ولی برای یه سری از کارها مجبور شدم برگردم
+ آها
× نگفتی اینجا چیکار می کنی ؟
+ خوب من اومده بودم از کارمندات حالت رو بپرسم حالا اینارو ول کن کی اومدی
× دیروز بیا بریم تو اتاقم
+ باشه
ا/ت وارد اتاق تهیونگ شد و هر دوشون روی صندلی نشستن
× دلم برات تنگ شده بود ا/ت
+ منم همینطور ، تهیونگ من واقعا برای همه چیز ازت معذرت می خوام
× منم معذرت می خوام بلاخره هردومون اشتباه زیاد داشتیم بهتره دیگه گذشته رو بزاریم کنار
+ درسته ، دیگه چیکار میکنی
× هیچی منم پس فردا بر میگردم تو چی تو چیکارا میکنی با کسی تو رابطه نیستی
+ چرا اتفاقا یکی تو زندگیم هست تو چی ؟
× منم با یه دختری قرار میزارم
+ برات خوشحالم
× منم همینطور ... چیزی می خوری برات بیارم
+ نه ممنون بهتره من دیگه برم یکم کار دارم
× من تا جایی که می خوای بری میرسونمت
+ نه نه لازم نیست خودم میرم
× نه قبول نمی کنم خودمم بیرون کار دارم پس میرسونمت
× باشه
ا/ت اردس رو داد و تو راه یکم با هم حرف زدن وقتی به عمارت نزدیک شدن ا/ت به تهیونگ گفت ماشین رو نگه داره ا/ت نمی خواست بادیگارد ها ببینن که کی رسوندتش
× اینجاست؟
+ نه می خوام بقیه راه قدم بزنم
× آها باشه
+ تهیونگ خیلی خوشحال شدم دیدمت
× من هم همین طور
ا/ت دست گیره در رو گرفت که در رو باز کنه که تهیونگ زبون باز کرد ...
پایان پارت ۵۲
لایک کنید لطفا ♥️🙏
۱۰۸.۵k
۰۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.