پارت ۵۱
پارت ۵۱
ولی انگار نه انگار هیچ ایده ای نداشت بلاخره نا اومید شد و به سمت اتاقش قدم برداشت احساس میکرد اطلاعات بیشتری تو اتاق جانگ کوک هست تا اتاق کارش دلش می خواست بیرون بره و نقشه هاشو عملی کنه و دوست داشت به محل کار تهیونگ بره و خبری از تهیونگ بگیره موبایلش رو به دست گرفت و خواست به کوک زنگ بزنه که به خاطر آورد شماره ای نداره پس به سمت خدمت کاری که تو راهرو بود رفت
+ ببخشید
= بله قربان امری داشتید ؟
+ می خواستم با جانگ کوک تماس بگیرم ولی شماره ای ازش ندارم ، شما شماره ای ازشون دارید
= بله میتونیم به بادیگارد شخصی شون زنگ بزنیم
و خدمتکار بلافاصله از راهرو خارج شد و با برداشتن موبایلش شماره ی بادیگارد جانگ کوک رو گرفت
= الو ، سلام ببخشید خانم ا/ت با ارباب کار داشتند بخاطر همین تماس گرفتم
▪︎ بله بله چشم ارباب خودشون باهاشون تماس میگیرن
و تماس رو قطع کرد
= ببخشید گفتن خودشون باهاتون تماس میگرن
+ بسیار خوب ممنون
و دوباره به سمت اتاقش رفت طولی نکشید که صدای زنگ موبایلش بلند شد
شماری ناشناس بود جواب داد
+ جانگ کوک ؟
- خودمم ا/ت مشکلی پیش اومده ؟
+ اه نه مشکلی نیست ولی ..
- ولی ؟
+ می خواستم برم بیرون
- چی
لحن کوک اونقدری محکم بود که به تن
ا/ت لرز بندازه
+ باید برم بیرون جانگ کوک لطفا
- و به چه دلیل ؟
+ باید برم کالج و کارای پایان نامه ام رو انجام بدم
- به راننده میگم باهات بیاد
+ نه نه جانگ کوک خواهش میکنم ، می خوام خودم برم میشه بهم اعتماد داشته باشی ؟
کوک کمی مکث کرد و بعد از چند ثانیه به صدا در اومد
- خیلی خب ، میتونی بری
کوک چطوری بهش همچین اجازه ای داده بود
+ ممنون
- دارم بهت گوش زد میکنم ا/ت هیچ غلط اضافه ای نمیکنی
با لحن جدی کوک بزاغ دهانش رو با ترش قورت داد
+ کاری نمیکنم
- خوبه ، من باید برم
+ مراقب خودت باش
ا/ت گفت و بلافاصله تماس از طرف کوک قطع شد
......
کوک با قطع کردن تماس فورا به راننده اش زنگ زد
- مارک ؟
▪︎ بله ارباب
- خوب گوش کن ، ا/ت می خواد بره بیرون
▪︎ منظورتون خانم ا/ت هست
- آره میخوام تعقیبش کنی فهمیدی ؟
▪︎ بله ارباب
- اگه بفهمم ذره ای از این موضوع بو برده مطمئن باش خودم سرت رو میزنم
▪︎ بله ارباب حواسم به همه چیز هست
کوک با نفس عمیقی تماس رو قطع کرد و به انبار داروی رو به روش نگاه کرد
جانگ ته با قطع شدن تماس کوک به جلو قدم برداشت
٪ ارباب مطمئنید از خریداری ای محموله ؟
- مطمئنم جانگ
٪ یعنی لازمه که تا این حد پیش برید ؟
کوک آبرویی بالا انداخت و به مشاور مورد اعتمادش خیره شد
- تو نگران ا/تی جانگ ؟
٪ نه ارباب من نگران شما هستم
- نگران نباش جانگ
جانگ سری تکون داد و سعی کرد دیگه حرفی نزنه بلاخره اربابش تصمیمش رو گرفته بود نمی تونست اون منصرف کنه
ولی کوک نگران بود مطمئن بود اگر امروز اون دختر کار غیر معقولی ازش سر بزنه بلایی سرش میاره که تا عمر داره از یاد نبره ....
پایان پارت ۵۱
لایک کنید لطفا ♥️🙏
ولی انگار نه انگار هیچ ایده ای نداشت بلاخره نا اومید شد و به سمت اتاقش قدم برداشت احساس میکرد اطلاعات بیشتری تو اتاق جانگ کوک هست تا اتاق کارش دلش می خواست بیرون بره و نقشه هاشو عملی کنه و دوست داشت به محل کار تهیونگ بره و خبری از تهیونگ بگیره موبایلش رو به دست گرفت و خواست به کوک زنگ بزنه که به خاطر آورد شماره ای نداره پس به سمت خدمت کاری که تو راهرو بود رفت
+ ببخشید
= بله قربان امری داشتید ؟
+ می خواستم با جانگ کوک تماس بگیرم ولی شماره ای ازش ندارم ، شما شماره ای ازشون دارید
= بله میتونیم به بادیگارد شخصی شون زنگ بزنیم
و خدمتکار بلافاصله از راهرو خارج شد و با برداشتن موبایلش شماره ی بادیگارد جانگ کوک رو گرفت
= الو ، سلام ببخشید خانم ا/ت با ارباب کار داشتند بخاطر همین تماس گرفتم
▪︎ بله بله چشم ارباب خودشون باهاشون تماس میگیرن
و تماس رو قطع کرد
= ببخشید گفتن خودشون باهاتون تماس میگرن
+ بسیار خوب ممنون
و دوباره به سمت اتاقش رفت طولی نکشید که صدای زنگ موبایلش بلند شد
شماری ناشناس بود جواب داد
+ جانگ کوک ؟
- خودمم ا/ت مشکلی پیش اومده ؟
+ اه نه مشکلی نیست ولی ..
- ولی ؟
+ می خواستم برم بیرون
- چی
لحن کوک اونقدری محکم بود که به تن
ا/ت لرز بندازه
+ باید برم بیرون جانگ کوک لطفا
- و به چه دلیل ؟
+ باید برم کالج و کارای پایان نامه ام رو انجام بدم
- به راننده میگم باهات بیاد
+ نه نه جانگ کوک خواهش میکنم ، می خوام خودم برم میشه بهم اعتماد داشته باشی ؟
کوک کمی مکث کرد و بعد از چند ثانیه به صدا در اومد
- خیلی خب ، میتونی بری
کوک چطوری بهش همچین اجازه ای داده بود
+ ممنون
- دارم بهت گوش زد میکنم ا/ت هیچ غلط اضافه ای نمیکنی
با لحن جدی کوک بزاغ دهانش رو با ترش قورت داد
+ کاری نمیکنم
- خوبه ، من باید برم
+ مراقب خودت باش
ا/ت گفت و بلافاصله تماس از طرف کوک قطع شد
......
کوک با قطع کردن تماس فورا به راننده اش زنگ زد
- مارک ؟
▪︎ بله ارباب
- خوب گوش کن ، ا/ت می خواد بره بیرون
▪︎ منظورتون خانم ا/ت هست
- آره میخوام تعقیبش کنی فهمیدی ؟
▪︎ بله ارباب
- اگه بفهمم ذره ای از این موضوع بو برده مطمئن باش خودم سرت رو میزنم
▪︎ بله ارباب حواسم به همه چیز هست
کوک با نفس عمیقی تماس رو قطع کرد و به انبار داروی رو به روش نگاه کرد
جانگ ته با قطع شدن تماس کوک به جلو قدم برداشت
٪ ارباب مطمئنید از خریداری ای محموله ؟
- مطمئنم جانگ
٪ یعنی لازمه که تا این حد پیش برید ؟
کوک آبرویی بالا انداخت و به مشاور مورد اعتمادش خیره شد
- تو نگران ا/تی جانگ ؟
٪ نه ارباب من نگران شما هستم
- نگران نباش جانگ
جانگ سری تکون داد و سعی کرد دیگه حرفی نزنه بلاخره اربابش تصمیمش رو گرفته بود نمی تونست اون منصرف کنه
ولی کوک نگران بود مطمئن بود اگر امروز اون دختر کار غیر معقولی ازش سر بزنه بلایی سرش میاره که تا عمر داره از یاد نبره ....
پایان پارت ۵۱
لایک کنید لطفا ♥️🙏
۱۱۹.۸k
۳۱ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.