چهل
#چهل
پتو رو زدم کنارو با خنده نشستم و به جلو خم شدم همونطور که دستم تو سرم بود گفتم
-همیشه ان تایمه الانم حتما کاری براش پیش اومده که دیر کرده
+اره میمونم...خب ممنون ببخشید مزاحمتون شدم
-نه خواهش میکنم
+عه اومد فعلا کاری ندارین؟
-نه فقط سلام منو مخصوصا برسونید بهش
اونم از همه جا بیخبر گفت
+چشم چشم خدافظ
بالبخند خبیثی قطع کردم و گوشیو انداختم رو میز شیشه ایه روبروم
اروم طوری که هانا هم شنید گفتم
-خدا لعنتت کنه آرشام
هانا+چی شنیدی که اون لبخند خبیث دخترکش رو لباته
سرمو اوردم بالا و نگاش کردم
با همون لبختد گفتم
-دوس داری؟
+به خودت نگیر...اره دوس دارم
سرشو برد تو لب تابش
به چیزی خوند و یه جیغ کشید و پشت بندش گفت
+اهههه
سرشو اورد بالا و با اخم ببن ابروهاش با حرص گفت
+بیا خال این دختره پرورو بگییییر....عوضی همش میگه هیچکس نمیتونه مخ منو بزنه..
با خنده بلند شدم و کنارش نشستم
به صفحه لب تاب نگاه کردم دیدم یه پنجره با اسم سپهر باز کرده داره با نازی خانوم صحبت میکنه
سرمو اوردم بالا و گفتم
-هنوزم از چتروم استفاده میکنن؟
+ارسام من دارم حرص مسخورم تو سوال تاریخی میپرسی؟!
-ای بابا خو جیغ نزن...چیکار کنم سوال پیش اومد خودت سوال داسته باشی نمیپرسی؟
یه جیغ دیگه زدولب تابو گزاشت رو پام
بلند شد
+تا حالشو نگ فتیو کنفش نکردی ولش نکنیا...از روهم نمیری
-شاید نت خواست از رو بره
+بره برمیگرده
-شاید من کار داشته باشم...البته ببخشیدا
+اگه کاری داشتی تا الان نمیخوابیدی که با زنگ گوشیت بخوای پاشی
-یکم از رو برو اون زیر میرام کار هست😐
+باشه بهش فک میکنم...
بلند شدو رفت تو اشپزخونه همینجوری رفتنشو نگاه میکردم
پتو رو زدم کنارو با خنده نشستم و به جلو خم شدم همونطور که دستم تو سرم بود گفتم
-همیشه ان تایمه الانم حتما کاری براش پیش اومده که دیر کرده
+اره میمونم...خب ممنون ببخشید مزاحمتون شدم
-نه خواهش میکنم
+عه اومد فعلا کاری ندارین؟
-نه فقط سلام منو مخصوصا برسونید بهش
اونم از همه جا بیخبر گفت
+چشم چشم خدافظ
بالبخند خبیثی قطع کردم و گوشیو انداختم رو میز شیشه ایه روبروم
اروم طوری که هانا هم شنید گفتم
-خدا لعنتت کنه آرشام
هانا+چی شنیدی که اون لبخند خبیث دخترکش رو لباته
سرمو اوردم بالا و نگاش کردم
با همون لبختد گفتم
-دوس داری؟
+به خودت نگیر...اره دوس دارم
سرشو برد تو لب تابش
به چیزی خوند و یه جیغ کشید و پشت بندش گفت
+اهههه
سرشو اورد بالا و با اخم ببن ابروهاش با حرص گفت
+بیا خال این دختره پرورو بگییییر....عوضی همش میگه هیچکس نمیتونه مخ منو بزنه..
با خنده بلند شدم و کنارش نشستم
به صفحه لب تاب نگاه کردم دیدم یه پنجره با اسم سپهر باز کرده داره با نازی خانوم صحبت میکنه
سرمو اوردم بالا و گفتم
-هنوزم از چتروم استفاده میکنن؟
+ارسام من دارم حرص مسخورم تو سوال تاریخی میپرسی؟!
-ای بابا خو جیغ نزن...چیکار کنم سوال پیش اومد خودت سوال داسته باشی نمیپرسی؟
یه جیغ دیگه زدولب تابو گزاشت رو پام
بلند شد
+تا حالشو نگ فتیو کنفش نکردی ولش نکنیا...از روهم نمیری
-شاید نت خواست از رو بره
+بره برمیگرده
-شاید من کار داشته باشم...البته ببخشیدا
+اگه کاری داشتی تا الان نمیخوابیدی که با زنگ گوشیت بخوای پاشی
-یکم از رو برو اون زیر میرام کار هست😐
+باشه بهش فک میکنم...
بلند شدو رفت تو اشپزخونه همینجوری رفتنشو نگاه میکردم
۳.۷k
۰۳ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.