تصور کن که ما هر دو همان عشاق مشهوریم

تصور کن که ما هر دو، همان عشاق مشهوریم

بگی مجنون! بگویم جان! کمی افسانه می خواهم

بیا آن وقت پیش من، کمی نزدیک تر بنشین

من از دارو ندار تو، فقط یک شانه می خواهم

ولش کن عقل و منطق را، جنون هم عالمی دارد

تو را هم مثل حال خود، کمی دیوانه می خواهم..
دیدگاه ها (۱۵)

پافشاری روی رویاهای شیرینت مکنعقل زائل میشود وقتی شراب از حد...

آمدی در خواب من دیشب چه کاری داشتیای عجب از این طرفها هم گذا...

مترسکی این روزها در حیاط خانه امبا آغوش بازتنهایی ام را بغل ...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

مریم یوسفی نصیری نژاد

#رویای #جوانی #پارت_۱۲قرار بود بچه های مدرسه رو ببرن به یه ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط