پارت ۲۲
پارت ۲۲
یونا نباید الان تنهام میزاشت هنوز کلی سوال داشتم و جواب سوالاتم فقط و فقط دست یونا بود.
به غیر از اون من داشتم با یونا دوست می شدم .قرار بود با قهوه به دیدنش برم ولی اتفاقاتی که افتاد ، هیچوقت نتونستم به قولم عمل کنم
بعد از یکم سوال پرسیدن از پلیس و مأمورا راهم رو از اونجا کج کردم و بیرون رفتم
قلبم فشرده شده بود همون موقع موبایلم به صدا در اومد بدون نگاه کردن به شماره تماس رو پاسخ دادم
-ا/ت
صدای جانگکوک بود ، من می دونستم که سبب این قضایا جونگکوکه ولی نمی تونستم حرفی بزنم
-صدامو داری
+بله؟
-کجایی؟
+مگه مهمه
جونگکوک یکباره دیگه با صدای محکمی پرسید
-گفتم کجایی
+خیابون
-یونا چی شد ؟
پوزخند صدا داری به حرف جانگکوک زدم
+ می خوای بدونی مرده یا نه ؟
-می خوام ببینم به خواستش رسیده یا نه
گیج شده بودم کوک هیچوقت بدون پرده حرف نمی زد و با این کارش من رو توی سیاه چال افکارم تنها می زاشت
+ خواسته ی یونا ، یا خواسته ی تو؟
-باید باهم حرف بزنیم
+من دیگه حرفی با تو ندارم . دست از سرم بردار ، دیگه نمیخوام به دیدنت بیام ، ترتیبی می بینم که دکتر دیگه ای رو به اتاقت بفرستن .
جونگکوک عصبی شده بود به چه حقی ا/ت از دستوراتش سر پیچی می کرد
البته که می دونست راهکار هاش فقط رو در رو جواب می ده نه پشت تلفن .ا/ت فقط با نگاه کردن به چشم هاش می تونست به تمام خواسته هاش جواب مثبت بده . پس باید سعی می کردم ببینمش .
-بهتره استراحت کنی ، سه روز بعد باید به دیدنم بیای
عصبی شده بودم یعنی واقعا حرف هام رو نشنیده بود که ازم میخواست به دیدنش برم
+نشنیدی چی گفتم ، دیگه نمی خوام
- هی دکتر زیاد تند نمیری ؟ اوه یادم رفت ؛ بهتر لقب دکتر رو با لقب قاتل عوض کنیم نظرت چیه؟
فریادی کشیدم
+ من قاتل نیستم
- هستی ا/ ت هستی کاری نکن که این رازو فاش کنم تو موبایلم به یونا دادی و تنهاش گذاشتی
+ خفه شوووو خفه شو
- سه روز دیگه ساعت ۳ میبینمت
گفت و تلفون رو قطع کرد .....
پایان پارت ۲۲
لایک کنید لطفا ♥️🙏
یونا نباید الان تنهام میزاشت هنوز کلی سوال داشتم و جواب سوالاتم فقط و فقط دست یونا بود.
به غیر از اون من داشتم با یونا دوست می شدم .قرار بود با قهوه به دیدنش برم ولی اتفاقاتی که افتاد ، هیچوقت نتونستم به قولم عمل کنم
بعد از یکم سوال پرسیدن از پلیس و مأمورا راهم رو از اونجا کج کردم و بیرون رفتم
قلبم فشرده شده بود همون موقع موبایلم به صدا در اومد بدون نگاه کردن به شماره تماس رو پاسخ دادم
-ا/ت
صدای جانگکوک بود ، من می دونستم که سبب این قضایا جونگکوکه ولی نمی تونستم حرفی بزنم
-صدامو داری
+بله؟
-کجایی؟
+مگه مهمه
جونگکوک یکباره دیگه با صدای محکمی پرسید
-گفتم کجایی
+خیابون
-یونا چی شد ؟
پوزخند صدا داری به حرف جانگکوک زدم
+ می خوای بدونی مرده یا نه ؟
-می خوام ببینم به خواستش رسیده یا نه
گیج شده بودم کوک هیچوقت بدون پرده حرف نمی زد و با این کارش من رو توی سیاه چال افکارم تنها می زاشت
+ خواسته ی یونا ، یا خواسته ی تو؟
-باید باهم حرف بزنیم
+من دیگه حرفی با تو ندارم . دست از سرم بردار ، دیگه نمیخوام به دیدنت بیام ، ترتیبی می بینم که دکتر دیگه ای رو به اتاقت بفرستن .
جونگکوک عصبی شده بود به چه حقی ا/ت از دستوراتش سر پیچی می کرد
البته که می دونست راهکار هاش فقط رو در رو جواب می ده نه پشت تلفن .ا/ت فقط با نگاه کردن به چشم هاش می تونست به تمام خواسته هاش جواب مثبت بده . پس باید سعی می کردم ببینمش .
-بهتره استراحت کنی ، سه روز بعد باید به دیدنم بیای
عصبی شده بودم یعنی واقعا حرف هام رو نشنیده بود که ازم میخواست به دیدنش برم
+نشنیدی چی گفتم ، دیگه نمی خوام
- هی دکتر زیاد تند نمیری ؟ اوه یادم رفت ؛ بهتر لقب دکتر رو با لقب قاتل عوض کنیم نظرت چیه؟
فریادی کشیدم
+ من قاتل نیستم
- هستی ا/ ت هستی کاری نکن که این رازو فاش کنم تو موبایلم به یونا دادی و تنهاش گذاشتی
+ خفه شوووو خفه شو
- سه روز دیگه ساعت ۳ میبینمت
گفت و تلفون رو قطع کرد .....
پایان پارت ۲۲
لایک کنید لطفا ♥️🙏
۴۷۶
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.