رمان(عشق)پارت۹۰
تولگا:پسر صدای دادت کل بیمارستان گرفته بود🤣🤣🤣🤣جوری که گوشم کر شد😂😂. عمر(باخنده):معلومه که داد میزنم وقتی پای عشقم در میون باشه حتی حاضرم جیغم بزنم😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂. سارپ:پس چرا آبجیمو تنها گذاشتی؟این بلایی که الان سر آبجیم اومده باعثش تویی اینو که میدونی چون خواهرزادم مرد تقصیر توئه.....(باگریه)تو باعث شدی که چنین بلایی سر خودش و بچه ی توی شکمش بیاره😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭. عمر(با گریه):حق داری😭😭😭😭😭😭هرچی بگی حق😭😭😭😭😭اما من مجبور شدم.....باور کن اگه میدونستم با حرفم چنین بلایی سر خودش و بچم میاره اینو نمیگفتم😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭همش تقصیر سیرانه😭😭😭. سارپ:(با این حرفش خشکم زد نکنه این سیران همون............
۷.۰k
۱۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.