part²⁹🦖🗿
کوک « انگلیسی بلد نبودی نه؟
جانگ می « .......... *🐸🤝فاک می! اصلا انگلیسی چی هست؟ غذاست؟
کوک « از اونجایی که حافظه خوبی دارم اینم یادم میمونه!
جانگ می « مگه به من نمیگی بچه؟
کوک « خب؟
جانگ می « خب بچه ها هم فاقد عقل و شعورن
کوک « منطقی بود! ولی تشریف میبری اون ور *اشاره به ماشین ها
جانگ می « توی دلم فحش جانانه ای نثارش کردم و خواستم برم که مچ دستم توسط کوک کشیده شد و افتادم توی بغلش بعد....
_صدای تیر اندازی محوطه خالی از سَکَنه رو به لرزه در اورده بود و صدای برخورد گلوله به بدنه زنگ زده واگن ها صدای بدی ایجاد کرده بود....
رد وولف « ظاهرا مهمون داریم!
کوک « هیچکس زنده از اینجا بیرون نمیره! برو توی ماشین وایت
جانگ می « خیلی وقت بود که دست به تیر نبرده بودم و شنیدن صدای تیر اندازی اصلا برام خوشآیند نبود! سری به نشونه تایید تکون دادم و رفتم توی ماشین نشستم و عملا اونجا خون به پا شده بود اما.....
_چشمش به پسری اوفتاد که به طرف واگن ها میره و یه بطری که ظاهرا مایعی داخلش بود رو حمل میکرد.... این محموله برای کوک مهم بود و آتش سوزی بهترین روش برای نابودی محموله کوک بود !
جانگ می « سریع از ماشین پیاده شدم و ما بین اون همه دود و صدا خودمو به کوک رسوندم!
کوک « خشاب اسلحه ام رو عوض کردم و نشونه گیری کردم تا شلیک کنم که صدای پایی پشت سرم شنیدم! توی خواب ببینی از پشت سر غافلگیرم کنی!
جانگ می « چند قدم بیشتر باهاش فاصله نداشتم که یهویی برگشت و اسلحه رو گذاشت روی سرم! یا مسیح .... نزن لامصب منممم
کوک « وایت؟ مگه نگفتم برو توی ماشین اینجا چه غلطی میکنی؟؟
جانگ می « یه نفر رفت محموله رو آتیش بزنه!
کوک « خیلی خب! جیمینننن.. جیمین کجایی؟؟؟؟
جیمین « اینجام! چیزی شده؟
کوک « محموله رو از واگن خارج کنید... ظاهرا میخوان آتیشش بزنن
جیمین « نگران نباش! الان به افراد میگم خارجش کنن... وایت رو چیکار میکنی؟
کوک « فعلا پیش خودم میمونه
_سر و صدا اونقدر زیاد بود که گوشش سوت میکشید! اما یه چیزی مشخص بود.... ظاهرا کوک و رد وولف رابطه دوستانه خوبی داشتن! تقریبا سر و صدا ها خوابیده بود و جئون اجازه داده بود جانگ می یه کم ازش فاصله بگیره....
جانگ می « با کم شدن سر و صدا نفس عمیقی کشیدم و خیالم راحت شد بخیر گذشت اما همیشه کائنات با یه اتفاق غیر منتظره بهت ثابت میکنه...بد و بدترم هست
کوک « خوشبختانه خسارت کمی دیده بودیم و اوضاع تقریبا آروم شده بود! افراد منو و وولف رفته بودن دنبال مهمون های ناخونده امون و دوباره سکوت برقرار شد.... اسلحه رو سر جاش گذاشتم و اومدم برگردم سمت جانگ می که صدای انفجار مهیبی از سمت واگن محموله ها بلند شد و شعله های آتش سر کشید
جانگ می « .......... *🐸🤝فاک می! اصلا انگلیسی چی هست؟ غذاست؟
کوک « از اونجایی که حافظه خوبی دارم اینم یادم میمونه!
جانگ می « مگه به من نمیگی بچه؟
کوک « خب؟
جانگ می « خب بچه ها هم فاقد عقل و شعورن
کوک « منطقی بود! ولی تشریف میبری اون ور *اشاره به ماشین ها
جانگ می « توی دلم فحش جانانه ای نثارش کردم و خواستم برم که مچ دستم توسط کوک کشیده شد و افتادم توی بغلش بعد....
_صدای تیر اندازی محوطه خالی از سَکَنه رو به لرزه در اورده بود و صدای برخورد گلوله به بدنه زنگ زده واگن ها صدای بدی ایجاد کرده بود....
رد وولف « ظاهرا مهمون داریم!
کوک « هیچکس زنده از اینجا بیرون نمیره! برو توی ماشین وایت
جانگ می « خیلی وقت بود که دست به تیر نبرده بودم و شنیدن صدای تیر اندازی اصلا برام خوشآیند نبود! سری به نشونه تایید تکون دادم و رفتم توی ماشین نشستم و عملا اونجا خون به پا شده بود اما.....
_چشمش به پسری اوفتاد که به طرف واگن ها میره و یه بطری که ظاهرا مایعی داخلش بود رو حمل میکرد.... این محموله برای کوک مهم بود و آتش سوزی بهترین روش برای نابودی محموله کوک بود !
جانگ می « سریع از ماشین پیاده شدم و ما بین اون همه دود و صدا خودمو به کوک رسوندم!
کوک « خشاب اسلحه ام رو عوض کردم و نشونه گیری کردم تا شلیک کنم که صدای پایی پشت سرم شنیدم! توی خواب ببینی از پشت سر غافلگیرم کنی!
جانگ می « چند قدم بیشتر باهاش فاصله نداشتم که یهویی برگشت و اسلحه رو گذاشت روی سرم! یا مسیح .... نزن لامصب منممم
کوک « وایت؟ مگه نگفتم برو توی ماشین اینجا چه غلطی میکنی؟؟
جانگ می « یه نفر رفت محموله رو آتیش بزنه!
کوک « خیلی خب! جیمینننن.. جیمین کجایی؟؟؟؟
جیمین « اینجام! چیزی شده؟
کوک « محموله رو از واگن خارج کنید... ظاهرا میخوان آتیشش بزنن
جیمین « نگران نباش! الان به افراد میگم خارجش کنن... وایت رو چیکار میکنی؟
کوک « فعلا پیش خودم میمونه
_سر و صدا اونقدر زیاد بود که گوشش سوت میکشید! اما یه چیزی مشخص بود.... ظاهرا کوک و رد وولف رابطه دوستانه خوبی داشتن! تقریبا سر و صدا ها خوابیده بود و جئون اجازه داده بود جانگ می یه کم ازش فاصله بگیره....
جانگ می « با کم شدن سر و صدا نفس عمیقی کشیدم و خیالم راحت شد بخیر گذشت اما همیشه کائنات با یه اتفاق غیر منتظره بهت ثابت میکنه...بد و بدترم هست
کوک « خوشبختانه خسارت کمی دیده بودیم و اوضاع تقریبا آروم شده بود! افراد منو و وولف رفته بودن دنبال مهمون های ناخونده امون و دوباره سکوت برقرار شد.... اسلحه رو سر جاش گذاشتم و اومدم برگردم سمت جانگ می که صدای انفجار مهیبی از سمت واگن محموله ها بلند شد و شعله های آتش سر کشید
۳۲.۸k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.