"لجبازی"
"لجبازی"
part:4
خودم هم با خیال راحت رفتم خونه ولی با این فکر که قراره یه روزی لو برم یکم استرسی شدم(خواهرم یکم)
رفتم خونه و یه نودل از تو آشپز خونه ورداشتم و درست کردم و رفتم خوابیدم
۶ ساعت بعد
م.ت:ا.تتتتتت چرا اشپزخونه رو ترکوندی
ا.ت:...هاا...چ.چی(خوابالود)
م.ت:بیا اینجا ببینم دختره ی....
ا.ت:هااا اونو میگی هیچی بابا گشنم بود یه نودل درست کردم
م.ت:دختره خیره سر نودل چه ربطی به جاروبرقی داره
ا.ت:چیزه یوی از بشقاب هات شکست برای همون
م.ت:چییییی(داد)
ا.ت:گور خودم رو کندم(آروم)
۱ ساعت بعد
ا.ت:تموم شد
م.ت:وایسا ببینم
ا.ت:خوبه دیگه
م.ت:خبببب قابل تحمله
ا.ت:مامان داره برق میزنه
م.ت:برو گمشو برای شام نون بگیر
ا.ت:(گریه الکی)
رفتم یه لباس پوشیدم و موهام رو بستم آرایش کردم و رفتم تو هال که مامانم اومد
م.ت:بیا کارت منو بگیر فقط یدونه نون بگیر نبینم کلی چیز برای خودت گرفتی ها
ا.ت:باشه خداحافظ
رفتم بیرون که مثل اسب بالا پایین پریدم اخجونننن
به حرفش گوش نمیدم داشتم میرفتم سوپر مارکت که دیدم همسایه رو به رویی مون داره اسباب کشی میکنه خداروشکر صدای بچه اش کل خیابون رو گرفته بود به هر حال رسیدم سوپر مارکت و.....
۱ ساعت بعد
اینقدر خرید کرده بودم دست درد گرفته بود حالا باید یجوری قایمکی میرفتم داخل خونه دیدم پنجره اتاقم بازه بار ها رو یواش یواش میزاشتم تو کمدم و دستم یدونه نون گرفتم از دوباره رفتم از پنجره بیرون که مامانم نفهمه از شانسم دیروز گوشیش خراب شد برای همین اس مس اش نمیومد در رو وا کردم که اومد پیشم
م.ت:چرا اینقدر دیر اومدی
ا.ت: دوستم رو تو خیابون دیدم بیا اینم نونت
م.ت:مرسی
فردا صبح
امروز قطعا لو میرم
رفتم تو مدرسه که دیدم هیچکی تو حیاط نیست چرا امروز که زود اومدم که یهو مدیر منو دید
مدیر:دخترم برو تو سالن اجتماعات
ا.ت:چشم
رفتم تو که دیدم همه رو صندلی نشستن میا برام دست تکون داد که رفتم پیشش
ا.ت:چیشده
میا:نمیدونم مدیر گفته میخواد یچیزی رو بگه
ا.ت:خدابخیر کنه
مدیر:خب امروز اومدم یک چیزی رو بهتون بگم خودتون که میدونید من خیلی پیر شدم پس قراره یه مدیر جدید داشته باشید که بعضی هاتون میشناسید اش آقای پارک بفرماید
ا.ت:چییییی
ادامه دارد......
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #اگوست_دی #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
part:4
خودم هم با خیال راحت رفتم خونه ولی با این فکر که قراره یه روزی لو برم یکم استرسی شدم(خواهرم یکم)
رفتم خونه و یه نودل از تو آشپز خونه ورداشتم و درست کردم و رفتم خوابیدم
۶ ساعت بعد
م.ت:ا.تتتتتت چرا اشپزخونه رو ترکوندی
ا.ت:...هاا...چ.چی(خوابالود)
م.ت:بیا اینجا ببینم دختره ی....
ا.ت:هااا اونو میگی هیچی بابا گشنم بود یه نودل درست کردم
م.ت:دختره خیره سر نودل چه ربطی به جاروبرقی داره
ا.ت:چیزه یوی از بشقاب هات شکست برای همون
م.ت:چییییی(داد)
ا.ت:گور خودم رو کندم(آروم)
۱ ساعت بعد
ا.ت:تموم شد
م.ت:وایسا ببینم
ا.ت:خوبه دیگه
م.ت:خبببب قابل تحمله
ا.ت:مامان داره برق میزنه
م.ت:برو گمشو برای شام نون بگیر
ا.ت:(گریه الکی)
رفتم یه لباس پوشیدم و موهام رو بستم آرایش کردم و رفتم تو هال که مامانم اومد
م.ت:بیا کارت منو بگیر فقط یدونه نون بگیر نبینم کلی چیز برای خودت گرفتی ها
ا.ت:باشه خداحافظ
رفتم بیرون که مثل اسب بالا پایین پریدم اخجونننن
به حرفش گوش نمیدم داشتم میرفتم سوپر مارکت که دیدم همسایه رو به رویی مون داره اسباب کشی میکنه خداروشکر صدای بچه اش کل خیابون رو گرفته بود به هر حال رسیدم سوپر مارکت و.....
۱ ساعت بعد
اینقدر خرید کرده بودم دست درد گرفته بود حالا باید یجوری قایمکی میرفتم داخل خونه دیدم پنجره اتاقم بازه بار ها رو یواش یواش میزاشتم تو کمدم و دستم یدونه نون گرفتم از دوباره رفتم از پنجره بیرون که مامانم نفهمه از شانسم دیروز گوشیش خراب شد برای همین اس مس اش نمیومد در رو وا کردم که اومد پیشم
م.ت:چرا اینقدر دیر اومدی
ا.ت: دوستم رو تو خیابون دیدم بیا اینم نونت
م.ت:مرسی
فردا صبح
امروز قطعا لو میرم
رفتم تو مدرسه که دیدم هیچکی تو حیاط نیست چرا امروز که زود اومدم که یهو مدیر منو دید
مدیر:دخترم برو تو سالن اجتماعات
ا.ت:چشم
رفتم تو که دیدم همه رو صندلی نشستن میا برام دست تکون داد که رفتم پیشش
ا.ت:چیشده
میا:نمیدونم مدیر گفته میخواد یچیزی رو بگه
ا.ت:خدابخیر کنه
مدیر:خب امروز اومدم یک چیزی رو بهتون بگم خودتون که میدونید من خیلی پیر شدم پس قراره یه مدیر جدید داشته باشید که بعضی هاتون میشناسید اش آقای پارک بفرماید
ا.ت:چییییی
ادامه دارد......
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #اگوست_دی #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
۱۴.۸k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.