سناریو ران
یکم هنتای دوست ندارین نخونین
اما ران کمر ا/ت رو گرفت و چسبوند به دیوار ا/ت رو بین خودشو دیوار قفل کرد و محکم لبای ا/ت را میبوسید و مک میزد و ا/ت به شونه ران چنگ زد و از هم جدا شدند
ا/ت:ران..خفه..شدم(نقطه ها چای نفس نفس زدنند)
ران:ملکه اجازه هست چنتا مارک بزارم
ا/ت:نه خیرم
ران:نباید اصلا از تو میپرسید 😒
از زبان راوی
ران سمت سینه ا/ت خم شد و چند کیس و مارک روسینه ا/ت انداخت و بعد رفت سراغ گردن ا/ت و انجارو کامل کبود کرد
ا/ت:اه رانننن درد داره نکننننن😫
پایان هنتای
از زبان راوی
ران از ا/ت جدا شد و به سمت در رفت و از در رفت بیرون
ا/ت:مردک هول😳😒
ران:به کی گفتی هول
ا/ت:به تو
ران:هفته دیگه حالیت میکنم پرنسس
درخواستی دارین بگین
راستی پارت بعد هم داره😁
اما ران کمر ا/ت رو گرفت و چسبوند به دیوار ا/ت رو بین خودشو دیوار قفل کرد و محکم لبای ا/ت را میبوسید و مک میزد و ا/ت به شونه ران چنگ زد و از هم جدا شدند
ا/ت:ران..خفه..شدم(نقطه ها چای نفس نفس زدنند)
ران:ملکه اجازه هست چنتا مارک بزارم
ا/ت:نه خیرم
ران:نباید اصلا از تو میپرسید 😒
از زبان راوی
ران سمت سینه ا/ت خم شد و چند کیس و مارک روسینه ا/ت انداخت و بعد رفت سراغ گردن ا/ت و انجارو کامل کبود کرد
ا/ت:اه رانننن درد داره نکننننن😫
پایان هنتای
از زبان راوی
ران از ا/ت جدا شد و به سمت در رفت و از در رفت بیرون
ا/ت:مردک هول😳😒
ران:به کی گفتی هول
ا/ت:به تو
ران:هفته دیگه حالیت میکنم پرنسس
درخواستی دارین بگین
راستی پارت بعد هم داره😁
- ۵.۷k
- ۰۹ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط