P

P.3

– "من ازت متنفر نیستم... فقط از فکر اینکه مال من نباشی می‌ترسم."

تو چیزی نگفتی. دست‌هات آروم رفت بالا و پشت گردنش حلقه شد.
همین نزدیکی، همین گرما، همین صدای تپش‌های قلبش... برات کافی بود.

یذره رفت عقب، نگات کرد. توی اون تاریکی ماشین، فقط چشماش می‌درخشید.
– "ببین... نمی‌خوام ازت معذرت‌خواهی کنم چون نمی‌تونم بابت داشتن این حس عذر بخوام. ولی... قول می‌دم یاد بگیرم بهت اعتماد کنم. بهت و به اون لبخند لعنتی که منو دیوونه‌م می‌کنه."

لبخندت نرم بود.
– "من فقط تو رو دارم یونگی. همیشه اینو بدون."

شوگا نفسی کشید. دستت رو گرفت، بوسید و نگه داشت روی قلبش.

– "و تو هم بدون... حتی اگه دنیارو هم داشته باشم، بدون تو هیچی ندارم."


پایان
دیدگاه ها (۱)

p.1صبح یه روز تعطیل بود. آفتاب نرم و طلایی از پنجره‌ی خونه‌ش...

p.2بعد از تهدید "برو بیرون از خونه‌م!"، ا.ت با ناز و ادا از ...

P.2 سکوت ماشین، کشنده بود.تو کنار صندلی شاگرد نشسته بودی و ش...

P.1 صدای موسیقی بلند بود. نورهای رنگی، فضا رو پر کرده بودن و...

سه پارتی تهیونگ ( در آغوش تو ) پارت 2

سه پارتی (تهیونگ در آغوش تو ) پارت سه ( پارت آخر )

هر کدومتون برام زحمت کشیدید واقعا ازتون بابت همه چیز همه چیز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط