عضو هشتم یونگی

عضو هشتم ( یونگی )
روزگارم به خوبی می گذشت حتی با اینکه تقریبا همه چیز پنهانی بود هیچ کس از رابطه ما با خبر نبود حتی بقیه اعضا. با هم خوش بودیم تا اینکه من اون جمله رو گفتم جمله ای که به شوخی بود اما ارزش و جایگاه ام رو پیش اون متوجه شدم
آنا:یونگی...می دونم چیزی که می خوام بگم خیلی بی رحمانه اس و حرومزادگی عه اما بیا جدا بشیم نپرس چرا یا چطور یه روزی دلیلش و بهت میگم
یونگی: باشه هر طور تو بخوای
آنا: مرسی که درک می کنی...ببخشید
قلبم شکست دوست داشتم یکم برای موندنم تلاش کنه بگه " چی؟نه " " جدا بشیم ؟ نه" کاش هیچ وقت اون چالش مسخره رو نمی دیدم و انجامش نمی دادم چرا به شوخی گفتم جدا بشیم ؟ اونم خیلی راحت گفت باشه
یعنی ارزشم همین قدر بود مین یونگی ؟

شاید بر اساس واقیعت
Na_hido
دیدگاه ها (۰)

اگه قبول ندارید

دریا شاهد بود P:۸مشغول آماده کردن سفارش ها شدم و بعد بردمشون...

___________________ناشناس...۱: حرف سنگینی بود ولی حقیقت داره...

#رویای #جوانی #پارت-۷دیدم داشت ادا در می آورد و زد زیر خنده ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط