وقتی خواهرش بودی و

✨ وقتی خواهرش بودی و...
P2
تو بیمارستان، بعد از اینکه یونا رو بخیه زدن و آروم شد، نامجون کنار تختش نشست و دستش رو گرفت: "حالا بگو چی شد واقعاً؟"
یونا با ترس به جیهو نگاه کرد که تو راهرو منتظر بود.
نامجون: "نترس... فقط راستش رو بهم بگو."

یونا با صدای لرزان گفت: "جیهو عصبانی بود... لیوان رو پرت کرد طرفم...دست خودش که نبود داداش عصبی شد یه لحظه."
نامجون صورتش از خشم سرخ شد. بلند شد و به سمت جیهو رفت.

جیهو شروع کرد به توجیه: "نامجون، من نمی‌خواستم..."
اما نامجون محکم زد تو گوشش: "گمشو از جلوی چشمام! بهت گفته بودم مراقبش باشی، ولی تو چی؟ دروغگؤ عوضی!"

جیهو با اشک رفت. نامجون برگشت پیش یونا که داشت گریه می‌کرد.
یونا: "لازم نبود اینکارو بکنی... دلش شکست."
نامجون: "قربون قلب پاکت بشم. اون حقش بود. به چه جراتی با خواهر یکی یه دونم اینجوری رفتار می‌کرد؟ توهم دیگه بهش فکر نکن."

یونا با افسوس گفت: "باشه..."
نامجون پیشونیش رو بوسید: "قول میدم همیشه ازت محافظت کنم."

بعد از ترخیص، نامجون دست یونا رو گرفت و با هم از بیمارستان خارج شدن. اون روز نامجون قول داد که همیشه اولویت اولش یونا باشه... نه هیچکس دیگه‌ای.

پایان
«By: Camellia»



ینی واقعاً لایک نداش..؟
دیدگاه ها (۰)

دو پارتی جونگ کوک❤️‍🔥P1ویو جونگ کوک - ساعت ۶ عصرات تو اتاق خ...

P1ویو نامجون - ساعت ۴:۱۷ بعدازظهرنامجون داشت با آرامش دوش می...

^دو پارتی^«وقتی خواهرش بودی»شخصیت هانامجون=۳۰ سالجیهو=۲۷ساله...

پارت۱۴یونا. اما قول بده حواست به رزی باشهنامجون. باشه عزیزمی...

پارت ۱۳ویو نامجون:سریع رفتم بیرون و دیدم مردم دور یه نفر علق...

میان عشق و درد---پارت ششم:اون عصر، یونا تو خونه نشسته بود و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط