P

P1

ویو نامجون - ساعت ۴:۱۷ بعدازظهر

نامجون داشت با آرامش دوش می‌گرفت که صدای جر و بحث از آشپزخونه به گوش رسید. سریع خودش رو خشک کرد و لباس پوشید. وقتی به آشپزخونه رسید، صحنهٔ وحشتناکی دید:

یونا روی زمین نشسته بود و دستش رو روی پیشونیش گذاشته بود که خون می‌اومد. جیهو با صورت برافروخته کنارش ایستاده بود و لیوان شکسته‌ای روی زمین بود.

نامجون: "چه خبر شده؟! یونا چی شده؟!"

جیهو با دستپاچگی گفت: "لیوان از دستم افتاد... تصادفی بود."

اما یونا که داشت گریه می‌کرد، چیزی نمی‌گفت.

نامجون زانو زد کنار یونا و با دقت زخمش رو بررسی کرد:
"باید بریم بیمارستان."

جیهو سعی کرد دوباره توضیح بده: "گفتم که تصادفی بود..."

نامجون با نگاهی سرد گفت: "بعداً صحبت می‌کنیم."

ادامه دارد...
دیدگاه ها (۰)

✨ وقتی خواهرش بودی و...P2 تو بیمارستان، بعد از اینکه یونا رو...

^دو پارتی^«وقتی خواهرش بودی»شخصیت هانامجون=۳۰ سالجیهو=۲۷ساله...

برابری بین فن ها رعایت میشه..

رمـان زخٰم عشق تـو پـارت هفتـم🌚✨︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۫...

رمان: زخم عشقِ توپـارت اول🙇🏻‍♀️💓︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۫...

رمان:قاتل سادیسمی من. پارت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط