part⁴
part⁴
یونگی
زیر چشمی نگاهش کردم موهای بلند و فر و چشمهایی به رنگ دریا نگاه نکردن بهش غیر ممکن بود ....
نامجون.خب رسیدیم
ا.ت.الان میام
کوک.ماهم میایم کمک
ا.ت
فقط یه لحظه صبر کنید یهویی نیاین میسو سکته میکنه
تهیونگ.میسو؟
ا.ت.بهترین دوست و همخونه ایمه و ارمیه ...دیگه خودتون بیشتر میدونید اگر کسی ایدولشو ببینه چی میشه
جیمین.اوکی
میسو
روی مبل درحال پفک خوردن و فیلم دیدن بودم که زنگ در خورد رفتم درو باز کردم که دیدم ا.تس
میسو.ا.تتتت چطور بود ...خوب بود
ا.ت
با دمپایی های لنگه به لنگه و موهای بهم ریخته یک پیژامه گل گلی که نصفش توی شلوارش بود و نصفش بیرون جلوم وایستاده بود یعنی اصلا این دختر عالیه
ا.ت.یه چیز میگم فقط لطفا نکش نزن و بعد اون هیچکارم نکن
میسو.وایی... بگو میشنوم
ا.ت.مهمون داریم
میسو.مهمون؟
از جلوی در رفت کنار که هفت تا پسر آشنا دیدم او..اونا اعضا بودن یه نگاه به خودم و یه نگاه به اونا کردم
ا.ت.
شوکه برگشت سمتم
میسو. اینا واقعین
ا.ت.نه با بیبیدی بابیدی بو درشون اوردیم
میسو.عه...
ا.ت.معلومه واقعین....حالا میزاری بیایم تو
خشکش زده بود کنارش زدم و با اعضا وارد حونه شدیم
میسو.
نفسی عمیقی کشیدم و همگی وارد خونه شدیم خداروشکر دروبر و جمع کرده بودم هوفففف ولی خودممممم ابرو و شرف نداشتم به باد رفت
ا.ت.اومدم لباسامو ببرم
میسو.چرا
ا.ت.یه مدت با اعضا زندگی میکنم
میسو.واقعا !!! وای یعنی توی این خونه بلاخره فقط خودمم و خودم یوهوووو
ا.ت.
اعضا و میسو دم در اتاقم بودم و منم داشتم تند تند لباسامو تا میکردم و میذاشتمشون داخل چمدون
ا.ت.چرااا
میسو.دیگه کسی نیست که اتاقش جنگل امازون باشه و دیگه کسی نیست غذا بخوره ظرفارو نشوره و دیگه کسی نیست بخاطرش هفت خان رستم و بگذرونم تا بیدارش کنم از همه و دیگه کسی نیست لباسامو بپوشه و....
ا.ت.
ا.ت.بسه....حالا لازم نیست همرو بگی ...فهمیدم
میسو.خدا به دادتون برسه منکه از دستش راحت شدم
ا.ت.میسوو(عصبی)
میسو.ها.... همینه که هست از فردا همینم نیست
ا.ت.فرداش من نیستم که بخواد باشه
میسو.حالا هرچی
ا.ت.وسایلمو جمع کردم فقط مواظب میچا باشی
میسو.مگه میچارو نمیبری
ا.ت.نه اونجا جای اون نیست
میسو.اون که کاریت نداره
کوک.ببخشید این اونی که میگید کیه
ا.ت.گربه من میچاست... نمیوتنم ببرمش میترسم خوب مراقبش نباشم
میسو.باشه بهت لطفففف میکنم مراقبش هستم
ا.ت.تموم شد جمعشون کردم
کوک.بریم
ا.ت.اره تموم شدش
میسو
تا دم در همراهیش کردم
ا.ت.
میسو رو بغل کردم و ازش جدا شدم
میسو.خدافظ خرگوش کوچولویه رو مخ
ا.ت.خدافظ
نظراتتون و لایک هاتون مهمونم کنید
یونگی
زیر چشمی نگاهش کردم موهای بلند و فر و چشمهایی به رنگ دریا نگاه نکردن بهش غیر ممکن بود ....
نامجون.خب رسیدیم
ا.ت.الان میام
کوک.ماهم میایم کمک
ا.ت
فقط یه لحظه صبر کنید یهویی نیاین میسو سکته میکنه
تهیونگ.میسو؟
ا.ت.بهترین دوست و همخونه ایمه و ارمیه ...دیگه خودتون بیشتر میدونید اگر کسی ایدولشو ببینه چی میشه
جیمین.اوکی
میسو
روی مبل درحال پفک خوردن و فیلم دیدن بودم که زنگ در خورد رفتم درو باز کردم که دیدم ا.تس
میسو.ا.تتتت چطور بود ...خوب بود
ا.ت
با دمپایی های لنگه به لنگه و موهای بهم ریخته یک پیژامه گل گلی که نصفش توی شلوارش بود و نصفش بیرون جلوم وایستاده بود یعنی اصلا این دختر عالیه
ا.ت.یه چیز میگم فقط لطفا نکش نزن و بعد اون هیچکارم نکن
میسو.وایی... بگو میشنوم
ا.ت.مهمون داریم
میسو.مهمون؟
از جلوی در رفت کنار که هفت تا پسر آشنا دیدم او..اونا اعضا بودن یه نگاه به خودم و یه نگاه به اونا کردم
ا.ت.
شوکه برگشت سمتم
میسو. اینا واقعین
ا.ت.نه با بیبیدی بابیدی بو درشون اوردیم
میسو.عه...
ا.ت.معلومه واقعین....حالا میزاری بیایم تو
خشکش زده بود کنارش زدم و با اعضا وارد حونه شدیم
میسو.
نفسی عمیقی کشیدم و همگی وارد خونه شدیم خداروشکر دروبر و جمع کرده بودم هوفففف ولی خودممممم ابرو و شرف نداشتم به باد رفت
ا.ت.اومدم لباسامو ببرم
میسو.چرا
ا.ت.یه مدت با اعضا زندگی میکنم
میسو.واقعا !!! وای یعنی توی این خونه بلاخره فقط خودمم و خودم یوهوووو
ا.ت.
اعضا و میسو دم در اتاقم بودم و منم داشتم تند تند لباسامو تا میکردم و میذاشتمشون داخل چمدون
ا.ت.چرااا
میسو.دیگه کسی نیست که اتاقش جنگل امازون باشه و دیگه کسی نیست غذا بخوره ظرفارو نشوره و دیگه کسی نیست بخاطرش هفت خان رستم و بگذرونم تا بیدارش کنم از همه و دیگه کسی نیست لباسامو بپوشه و....
ا.ت.
ا.ت.بسه....حالا لازم نیست همرو بگی ...فهمیدم
میسو.خدا به دادتون برسه منکه از دستش راحت شدم
ا.ت.میسوو(عصبی)
میسو.ها.... همینه که هست از فردا همینم نیست
ا.ت.فرداش من نیستم که بخواد باشه
میسو.حالا هرچی
ا.ت.وسایلمو جمع کردم فقط مواظب میچا باشی
میسو.مگه میچارو نمیبری
ا.ت.نه اونجا جای اون نیست
میسو.اون که کاریت نداره
کوک.ببخشید این اونی که میگید کیه
ا.ت.گربه من میچاست... نمیوتنم ببرمش میترسم خوب مراقبش نباشم
میسو.باشه بهت لطفففف میکنم مراقبش هستم
ا.ت.تموم شد جمعشون کردم
کوک.بریم
ا.ت.اره تموم شدش
میسو
تا دم در همراهیش کردم
ا.ت.
میسو رو بغل کردم و ازش جدا شدم
میسو.خدافظ خرگوش کوچولویه رو مخ
ا.ت.خدافظ
نظراتتون و لایک هاتون مهمونم کنید
۲.۳k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.