درخواستی
#درخواستی
#بی_تی_اس
#جیمین
وقتی ایدل هستید و باهم روی یک آلبوم کار میکنید و اون عاشقت هست 2
ویو ا.ت
زنگ در رو زدم ، در باز شد و وارد خونه شدم جیمین آهنگ بی کلامی انداخته بود تا یه کم فضا عوض شه منو به میز شام راهنمایی کرد و منم نشستم روی صندلی میز غذاخوری ، جیمین غذا رو روی میز میچید و وقتی تموم شد اومد و روبه روم نشست.
همینطور که داشتیم غذا میخوردیم جیمین سرفه ای کرد و صداشو صاف کرد رو به من کرد و گفت :
-میتونم یه سوال ازت بپرسم
+حتما
-اومممم....... خب راستش......م...من.... از تو..... خوشم میاد
از این حرفش شوکه شدم و ادامه داد
-میای باهم دیگه مخفیانه قرار بزاریم ؟
+خب... خ..ب... خب راستش به یکم وقت نیاز دارم
جیمین خنده ای رضایت بخش زد و غذا خوردن مون هم تموم شد
هردو رفتیم روی مبل نشستیم و جیمین فیلمی باز کرد
(گذشت زمان)
از روی مبل بلند شدم و روبه جیمین کردم و گفتم
+من دیگه باید برم
-باشه....
+ممنونم که منو دعوت کردی
-منم از تو ممنونم که دعوتم رو قبول کردی
از خونه بیرون اومدم و سوار ماشین شدم و حرکت کردم توی راه داشتم به حرف جیمین فکر می کردم
رسیدم خونه وارد خونه شدم و از شدت خستگی با همون لباسا روی تخت دراز کشیدم
فردا صبح
از خواب بلند شدم و به طرف آشپز خونه رفتم قهوه ای برای خودم آماده کردم و خوردم
لباسام رو عوض کردم و چون امروز کار زیادی برای امروز نداشتم رفتم بیرون
#استری_کیدز#بی_تی_اس#تی_اکس_تی#استی#ارمی#موآ#Sujin#تکپارتی#سناریو#فیک#رمان#فیلیکس#هیونجین#بنگچان#چانگبین#لینو#هان#جونگین#سونگمین#نامجون#جین#شوگا#جی_هوپ#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#بوم_گیو#یونجون#سوبین#هیونگ_کای#ته_هیون
#بی_تی_اس
#جیمین
وقتی ایدل هستید و باهم روی یک آلبوم کار میکنید و اون عاشقت هست 2
ویو ا.ت
زنگ در رو زدم ، در باز شد و وارد خونه شدم جیمین آهنگ بی کلامی انداخته بود تا یه کم فضا عوض شه منو به میز شام راهنمایی کرد و منم نشستم روی صندلی میز غذاخوری ، جیمین غذا رو روی میز میچید و وقتی تموم شد اومد و روبه روم نشست.
همینطور که داشتیم غذا میخوردیم جیمین سرفه ای کرد و صداشو صاف کرد رو به من کرد و گفت :
-میتونم یه سوال ازت بپرسم
+حتما
-اومممم....... خب راستش......م...من.... از تو..... خوشم میاد
از این حرفش شوکه شدم و ادامه داد
-میای باهم دیگه مخفیانه قرار بزاریم ؟
+خب... خ..ب... خب راستش به یکم وقت نیاز دارم
جیمین خنده ای رضایت بخش زد و غذا خوردن مون هم تموم شد
هردو رفتیم روی مبل نشستیم و جیمین فیلمی باز کرد
(گذشت زمان)
از روی مبل بلند شدم و روبه جیمین کردم و گفتم
+من دیگه باید برم
-باشه....
+ممنونم که منو دعوت کردی
-منم از تو ممنونم که دعوتم رو قبول کردی
از خونه بیرون اومدم و سوار ماشین شدم و حرکت کردم توی راه داشتم به حرف جیمین فکر می کردم
رسیدم خونه وارد خونه شدم و از شدت خستگی با همون لباسا روی تخت دراز کشیدم
فردا صبح
از خواب بلند شدم و به طرف آشپز خونه رفتم قهوه ای برای خودم آماده کردم و خوردم
لباسام رو عوض کردم و چون امروز کار زیادی برای امروز نداشتم رفتم بیرون
#استری_کیدز#بی_تی_اس#تی_اکس_تی#استی#ارمی#موآ#Sujin#تکپارتی#سناریو#فیک#رمان#فیلیکس#هیونجین#بنگچان#چانگبین#لینو#هان#جونگین#سونگمین#نامجون#جین#شوگا#جی_هوپ#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#بوم_گیو#یونجون#سوبین#هیونگ_کای#ته_هیون
۹.۶k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.