هت وارث

هـ؋ـت وارث🍷
Part4
تمام مدت تهیونگ با خونسردی تمام به حرفامون گوش میدادو به دختر خیره بود .با حالت جدی همیشه گی گفت:
تهیونگ: ما میخوام ا/ت رو به سرپرستی بگیریم .میشه؟
با حرف تهیونگ تو شوک خاصی رفتم .تمام مدت داشت به این اتفاق فکر میکرد پس !
‌"ویو ا/ت "
تا اینکه یهو خانوم مین اومد تو اتاق و ازم خواست که به سالن بیام .
از جان پاشدم و به سالن رفتم .هفت پسر بهم خیره شدن و با نگاه هاشون معذب بودم که خانوم مین گفت:
مین: ا/ت خودت رو معرفی کن !
تو تعجب بودم !چرا باید من خودم رو معرفی کنم ...نمی تونستم جلو اون همه آدم ازش بپرسم چرا ...چون فکر میکردم که این یه فرست برای منه و من میتونم دیگه از اینجا برم .
ا/ت:سلام من ا/ت هستم تازه ۱۸ سالم شده ..از آشناییتون خوشبختم ..!
مسئله بودن تو اینجا نبود .من عاشق اینجا هستم !عاشق بچه های که اینجا ن هستم !من محیط این خونه و قوانینش رو دوست دارم !
از حیاط دنج و بازش هم خیلی خوشم میاد !من عاشق اینجام .ولی خیلی دلم میخواست از اینجا برم .دلم میخواست بتونم جا های دیگه سئول رو بگردم ...دلم میخواست به بوسان و ججو برم .به خیابان تهران (خیابانی که توی سئول به نام تهران و یه خیابان دیگه که توی ایرانه و تهران خودمونه به اسم سئول نام گذاری شده ..)برم که خیلی ازش تعریف شنیدم .بتونم با رفیقام برم بیرون .من از اینجا خسته نشده بودم فقط دلم میخواستم اطرافم رو بهتر بشناسم .
بعد از معرفی خودم یکی خانوم مین ازم خواست راجب ویژگی هام و شخصیتم بگم .تایپ mbtiچیه ؟یا به چه غذایی علاقه دارم ؟
این سوال هارو از خیلی از بچه هایی که میخواستن به سرپرستی قبول بشن میپرسیدن ..ولی چرا از من میپرسن ؟
جواب همه ی سوال هارو دادم و منتظر گفتن کلمه ی میتونی به اتاقت برگردی بودم که خانوم مین گفت:
مین:ا/ت وسایل هاتو جمع کن و آماده شو ..
با چشمای گرد شده سرم رو بالا آوردم به خانوم مین نگاه کردم .اونا داشتن پروندم رو امضا میکردن !...به سمت نیکا برگشتم با ذوق داشت بهم نگاه میکرد .
ازت شدن خوشحالی در پوست خودم نمی‌گنجید م ولی تو ظاهر اصلا نشون نمیدادم..
به سمت اتاقم رفتم و شروع به جمع کردن وسایل م کردم.
که نیکا اومد سمتم ....
ادامه دارد
دیدگاه ها (۰)

هـ؋ـت وارث🍷Part5اومد سمتم وبا خوشحال بهم نگاه میکرد رو به رو...

ادامه پارت ۵تهیونگ: خب فکر کنم هنوز منو نمیشناسی و خانوم مین...

هـ؋ـت وارث🍷Part3"ویو شوگا"وارد پرورشگاه شدیم ..اول از اینکه ...

هـ؋ـت وارث🍷Part2خوشحال بودن ...رفتم و کنارشون سر میز نشستم ....

پارت 12خون تو رگام جم شد....ویو جونگکوک یه نفس عمیق کشیدم بع...

🖤مافیای من🖤

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط