هت وارث

هـ؋ـت وارث🍷
Part5
اومد سمتم وبا خوشحال بهم نگاه میکرد رو به روش ایستادم و دستاش رو تو دستام گرفتم و باهم ذوق کردیم .هر چند از رفتن خوشحال بودم ولی از اینکه دیگه نمی تونستم نیکا رو ببینم ...انقدر ناراحت بودم که نمی تونم توصیفش کنم .خنده ام از رو صورتم محو شد و به چشمای نیکا خیره شدم .
با لبخند بهش گفتم :
ا/ت:نیکا ؛من دیگه دارن میرم ...حرفات راست بود .هر وقت تونستم میام دیدنت 😢
در جوابم خندید و گفت:
نیکا:ا/ت ...فاز دپ نگیررررر😂...خودم میام بهت سر بزنم .نگران نباش
بدون مکث در جوابش گفتم:
ا/ت:چطوری میخوای بیای هااا ؟بگو ...چطوری؟
با لبخند گفت:
نیکا:ا/ت من الان ۱۸ سالم شده بهم اجازه میدن که از اینجا برم بیرون
کلا یادم رفته بود که از ۱۸ سال به بالا واقعا میتونیم بریم بیرون .با شنیدن این حرف انگار دنیا رو بهم دادن .بغلش کردم که بدون مکث گفت:
نیکا:ا/ت زود باش الان دیر میشه .
به حرفش گوش دادم و وسایل هارو زود جمع کردم و لباسام رو پوشیدم و جلو آینه ایستادم .صورتم خیلی بی روح بود ،پس خواستم یه دستی به صورتم بکشم .میکاپم رو انجام دادم ...میکاپ که چه عرض کنم یه تینت و یه ضد آفتاب بود ✨️
کتاب هام رو کنار هم بستم که خانوم مین گفت اونارو با یه ماشین دیگه میفرسته خونه اون آقا ها ..یا خوبه دیگه بگم خونه امون ..پیش اونا رفتم .سه تا ماشین سیاه بودن سه نفرشون سوار یکی شد سه نفر دیگه ام سوار یکی دیگه که در آخر من موندم و اون آقایی که پرونده ام رو امضا کرد ...
فکر کنم اسمش ..تهیونگ بوده باشه
بهش نگاه کردم که با لحن سرد و صدای بم گفت:
تهیونگ: وسایلات رو میزارن تو صندوق تو بیا بشین .
به عنوان باشه سرم رو بالا و پایین کردم و سوار ماشین شدم ...
تو ی ماشین سکوت عجیبی بود .بارون میبارید و وایب سئول مثل همیشه قابل ستایش بود🛐✨️
خونه خیلی دورتر از مدرسه ام و پرورشگاه بود .
اولین بارم بود که اینقدر از اونجا دور میشدم ....از پنجره به بیرون خیره شده بودم که سکوت رو شکست و باهام حرف زد :
ادامه دارد
این پارت زیادی طولانی بود واسه همین پارت بعدی ادامه اش رو میذارم
دیدگاه ها (۰)

ادامه پارت ۵تهیونگ: خب فکر کنم هنوز منو نمیشناسی و خانوم مین...

هـ؋ـت وارث🍷Part6به دختر یه نگاهی انداختم .با چشمای کشید اش ب...

هـ؋ـت وارث🍷Part4تمام مدت تهیونگ با خونسردی تمام به حرفامون گ...

هـ؋ـت وارث🍷Part3"ویو شوگا"وارد پرورشگاه شدیم ..اول از اینکه ...

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

love Between the Tides²⁶رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ: دو ساعت ...

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط