سالیان دور وقتی فهمیدم دانشگاه قبول شدم
سالیان دور وقتی فهمیدم دانشگاه قبول شدم
همینطور که داشتم
به انتخاب رنگ پیرهن چارخونه که انگاری دخترکش ترین ابزاره،فکر میکردم
به ذهنم خطور کرد
که یه عطر و ادکلنی هم باید مهیا کنم
از خانم کافی نت چی پرسیدم
گفت سلیقه ها متفاوته،
نامزدتون عطر ملایم دوست داره؟
گفتم نامزد کجا بود برا خودم میخوام
خندید و گفت مبارکه
گفتم عطر خریدن مبارکی داره؟
گفت دانشگاه قبول شدنتو میگم
حالا بذار فکر کنم
اون داشت به اسم عطر فکر میکرد
و من به پیرهن چارخونه
که آستین هاشو بالا بزنم جذاب تره؟
فوری با من دوست میشن؟
نکنه دکمه ی یقه بالا رو ببندم
دخترا فک کنن من بسیجی ام؟
یه چیزایی رو کاغذ نوشت
گفت هم ارزونه هم جذاب
به سمت بازار قدم زنان می رفتم
و تو ذهنم نقشه می کشیدم
اولین دختری که دیدم قشنگ میخنده
کیفمو بزنم به دفترش
نه نه دفتر نمی گن
تو دانشگاه بهش میگن جزوه
آره بزنم به جزوه دختره
وقتی ریخت رو زمین
فوری جمع اش کنم
و اونم از من خوشش بیاد
و بهم شماره بده
بعد من فردا شب اش بهش زنگ بزنم
زنگ؟ با چی؟ من که گوشی ندارم
اممم کارت تلفن میخرم
آره دیگه زنگ بزنم
بگم اندازه جنگل های شمال و قد گرمای جنوب دوست دارم
اونم پشت تلفن بخنده
داشتم تو ذهنم می گفتم
عکههه چقد سریع تنهایی هام تموم شد
که قیمت پیرهن چارخونه منو از فکر آورد بیرون !
روز ثبت نام فرا رسید و رفتم
یه صف طولانی از پسر دیدم
که تک و توک کنارشون بیرون صف دختر هم هستن
گفتم نکنه امسال دخترا کمتر قبول شدن ؟
از نفر جلوییم که پرسیدم
گفت شاید روز ثبت نامشون با ما فرق داره
یه آخیش گفتم و لبخند زدم
کلاسا شروع شد و
فک کردم مثل مدرسه است
همون روز اول بلند شدم رفتم دانشگاه
هر چی نگاه میکردم اثری از دختر نبود ! برگشتم و با دقت به بنر جلوی دانشگاه نگاه کردم
دیدم نوشته بود
به دانشکده فنی پسران خوش آمدید ...
همینطور که داشتم
به انتخاب رنگ پیرهن چارخونه که انگاری دخترکش ترین ابزاره،فکر میکردم
به ذهنم خطور کرد
که یه عطر و ادکلنی هم باید مهیا کنم
از خانم کافی نت چی پرسیدم
گفت سلیقه ها متفاوته،
نامزدتون عطر ملایم دوست داره؟
گفتم نامزد کجا بود برا خودم میخوام
خندید و گفت مبارکه
گفتم عطر خریدن مبارکی داره؟
گفت دانشگاه قبول شدنتو میگم
حالا بذار فکر کنم
اون داشت به اسم عطر فکر میکرد
و من به پیرهن چارخونه
که آستین هاشو بالا بزنم جذاب تره؟
فوری با من دوست میشن؟
نکنه دکمه ی یقه بالا رو ببندم
دخترا فک کنن من بسیجی ام؟
یه چیزایی رو کاغذ نوشت
گفت هم ارزونه هم جذاب
به سمت بازار قدم زنان می رفتم
و تو ذهنم نقشه می کشیدم
اولین دختری که دیدم قشنگ میخنده
کیفمو بزنم به دفترش
نه نه دفتر نمی گن
تو دانشگاه بهش میگن جزوه
آره بزنم به جزوه دختره
وقتی ریخت رو زمین
فوری جمع اش کنم
و اونم از من خوشش بیاد
و بهم شماره بده
بعد من فردا شب اش بهش زنگ بزنم
زنگ؟ با چی؟ من که گوشی ندارم
اممم کارت تلفن میخرم
آره دیگه زنگ بزنم
بگم اندازه جنگل های شمال و قد گرمای جنوب دوست دارم
اونم پشت تلفن بخنده
داشتم تو ذهنم می گفتم
عکههه چقد سریع تنهایی هام تموم شد
که قیمت پیرهن چارخونه منو از فکر آورد بیرون !
روز ثبت نام فرا رسید و رفتم
یه صف طولانی از پسر دیدم
که تک و توک کنارشون بیرون صف دختر هم هستن
گفتم نکنه امسال دخترا کمتر قبول شدن ؟
از نفر جلوییم که پرسیدم
گفت شاید روز ثبت نامشون با ما فرق داره
یه آخیش گفتم و لبخند زدم
کلاسا شروع شد و
فک کردم مثل مدرسه است
همون روز اول بلند شدم رفتم دانشگاه
هر چی نگاه میکردم اثری از دختر نبود ! برگشتم و با دقت به بنر جلوی دانشگاه نگاه کردم
دیدم نوشته بود
به دانشکده فنی پسران خوش آمدید ...
۶.۰k
۰۲ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.