کنج این خیابان بی انتها و تاریک
کنج این خیابان بی انتها و تاریک
دختری با گیسوان مشکی
کز کرده
از سرما به خودش می لرزد
زانوهایش را بغل کرده اما باز هم گرم نمی شود
دست هایش بی حس شده
می خواهد بگرید
اما اشکی برای ریختن ندارد
گلویش حرارت دارد
با چشمان بی روح و خمارش
عابر های پیاده را دنبال می کند
روزها؛
ماه ها؛
سال ها؛
اصلا قرن ها
امیدوار است که شاید؛
یک آغوش امن
برای تن منجمد و یخ بسته اش
پیدا کند و آب شور زده ی چشمانش راه خود را پیدا کنند و تمام شود بیچارگی هایی که یک لحظه دست از سرش برنداشته اند
#عاشقانه
دختری با گیسوان مشکی
کز کرده
از سرما به خودش می لرزد
زانوهایش را بغل کرده اما باز هم گرم نمی شود
دست هایش بی حس شده
می خواهد بگرید
اما اشکی برای ریختن ندارد
گلویش حرارت دارد
با چشمان بی روح و خمارش
عابر های پیاده را دنبال می کند
روزها؛
ماه ها؛
سال ها؛
اصلا قرن ها
امیدوار است که شاید؛
یک آغوش امن
برای تن منجمد و یخ بسته اش
پیدا کند و آب شور زده ی چشمانش راه خود را پیدا کنند و تمام شود بیچارگی هایی که یک لحظه دست از سرش برنداشته اند
#عاشقانه
۱۱.۳k
۲۵ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.