هفت مافیا به علاوه ی یکی پارت
هفت مافیا به علاوه ی یکی / پارت 4
ویو ا.ت =
همینجوری داشتیم میرفتیم که ازم پرسید: برای یه پلیس سخته که تو تیم مافیا باشه نه؟
+ یه پلیس اگه دلیل داشته باشه حتما براش راحته...
_عومم...راستی اسمت چیه؟
+ ا.ت... و تو؟
_ تهیونگ
اون واقعا پسر خوبی بود امیدوارم بقیشونم همینجوری باشن
یکم که رفتیم رسیدیم به همون عمارت در زد و وارد شدیم دیدیم همه دور همن موقع خوبی بود تا باهاشون اشنا شم
ا.ت: سلام....
جیمین: عع این دخترس که
نامجون: فک کنم تو صب میخواستی مارو لو بدی و حالا تو خونمونی.... تهیونگ؟؟؟
یونگی: چرا اینو اوردی اینجا دقیقا ؟
ا.ت: فک کنم شروع خوبی نداشتیم... بخاطر صب متاسفم اونموقع قرار بود پلیس باشم و اونکارم وظیفم
جیهوپ: واقعا یه پلیسو اوردی اینجا با خودت؟
کوکی: خب خانم پلیس اگه صب قرار بود پلیس باشی الان قراره چی باشی؟
ا.ت: مافیا....
کوکی: واات؟
همشون تعجب کردن و تهیونگ داستانو بهشون گفت
نامجون: ما باید حرف بزنیم تهیونگ یه لحظه میشه بیای؟
هفتاشون رفتن تو اتاق
ویو نامجون =
واقعا شوکه شدم سریع باید باهاشون خصوصی حرف میزدم و گفتم بریم تو اتاق
نامجون: پسر دیوونه شدی؟ چجوری انقد راحت بهش اعتماد کردی؟ اون مثلا پلیسه اگه بخواد لومون بده و همش نقشه باشه چی؟
تهیونگ:من نمیدونم.... ولی میتونیم بهش یه فرصت بدیم نه؟...
جین: به قیمت لو رفتنمون و حبس ابد و حتی اعدام؟؟؟
تهیونگ: اما من بهش اعتماد دارم
منم بهش اعتماد داشتم یه جوری انگار دختر باحالی بود
نامجون: باشه باشه ولی همچیو بهش نگیم اوکی؟
جیمین: اوهوم
جین: اوک
کوکی: باشه داوش
نامجون: تازه باید جای تو بخوابه تا اتاقش آماده شه
تهیونگ: اوکیه باو
رفتیم بیرون....
ویو ا.ت=
عع بلاخره اومدن بیرون
همشون اومدن و بدون هیچی شروع کردن خودشونو معرفی کردن و بعد نامجون گفت: به باند مافیایی ما خوش اومدی
یونگی: خوش اومدی بچه
جین: خوش اومدی
ا.ت: وای ممنونمم
همشون خیلی جذاب بودن
بچه ها ببخشید دیر شد امروز خیلی کار داشتم
ویو ا.ت =
همینجوری داشتیم میرفتیم که ازم پرسید: برای یه پلیس سخته که تو تیم مافیا باشه نه؟
+ یه پلیس اگه دلیل داشته باشه حتما براش راحته...
_عومم...راستی اسمت چیه؟
+ ا.ت... و تو؟
_ تهیونگ
اون واقعا پسر خوبی بود امیدوارم بقیشونم همینجوری باشن
یکم که رفتیم رسیدیم به همون عمارت در زد و وارد شدیم دیدیم همه دور همن موقع خوبی بود تا باهاشون اشنا شم
ا.ت: سلام....
جیمین: عع این دخترس که
نامجون: فک کنم تو صب میخواستی مارو لو بدی و حالا تو خونمونی.... تهیونگ؟؟؟
یونگی: چرا اینو اوردی اینجا دقیقا ؟
ا.ت: فک کنم شروع خوبی نداشتیم... بخاطر صب متاسفم اونموقع قرار بود پلیس باشم و اونکارم وظیفم
جیهوپ: واقعا یه پلیسو اوردی اینجا با خودت؟
کوکی: خب خانم پلیس اگه صب قرار بود پلیس باشی الان قراره چی باشی؟
ا.ت: مافیا....
کوکی: واات؟
همشون تعجب کردن و تهیونگ داستانو بهشون گفت
نامجون: ما باید حرف بزنیم تهیونگ یه لحظه میشه بیای؟
هفتاشون رفتن تو اتاق
ویو نامجون =
واقعا شوکه شدم سریع باید باهاشون خصوصی حرف میزدم و گفتم بریم تو اتاق
نامجون: پسر دیوونه شدی؟ چجوری انقد راحت بهش اعتماد کردی؟ اون مثلا پلیسه اگه بخواد لومون بده و همش نقشه باشه چی؟
تهیونگ:من نمیدونم.... ولی میتونیم بهش یه فرصت بدیم نه؟...
جین: به قیمت لو رفتنمون و حبس ابد و حتی اعدام؟؟؟
تهیونگ: اما من بهش اعتماد دارم
منم بهش اعتماد داشتم یه جوری انگار دختر باحالی بود
نامجون: باشه باشه ولی همچیو بهش نگیم اوکی؟
جیمین: اوهوم
جین: اوک
کوکی: باشه داوش
نامجون: تازه باید جای تو بخوابه تا اتاقش آماده شه
تهیونگ: اوکیه باو
رفتیم بیرون....
ویو ا.ت=
عع بلاخره اومدن بیرون
همشون اومدن و بدون هیچی شروع کردن خودشونو معرفی کردن و بعد نامجون گفت: به باند مافیایی ما خوش اومدی
یونگی: خوش اومدی بچه
جین: خوش اومدی
ا.ت: وای ممنونمم
همشون خیلی جذاب بودن
بچه ها ببخشید دیر شد امروز خیلی کار داشتم
- ۷.۵k
- ۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط