سرم که به شانه ات برسد

سرم که به شانه ات برسد
تمام است:
همه ی دردها، همه ی اشکها... .
شب رنگش را مدیون ِ چشمان ِ توست
من آرامشم را.
آسمان، برایم سقف نمی شود؟!... نشود!!!
زمین، زیر ِ پایم استوار نیست؟!... نباشد!!!
این ها به چه کار می آیند؟!
سرم که روی ِ شانه ات باشد
هیچ چیز نمی خواهم
نه از زمین، نه از زمان،
شانه ات بس است.
دیدگاه ها (۱)

‌ تا تب لبهای تو میگیرد ازمن ،اختیارمیشوم تسلیمِ آشوبِ دلِ ب...

چشمانت را می بوسمکه گریسته اند برای عشقلبانت راکه سکوت کرده ...

‌ ڪافی ستبودنت را تصور ڪُنمو بی هیچ هراسیوسعت آغوشت را در آغ...

وقتی تو باشیزندگی برایم زیباست ؛ عاشقی برایم با معناستوقتی ت...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط