تا تب لبهای تو میگیرد ازمن اختیار

‌ تا تب لبهای تو میگیرد ازمن ،اختیار

میشوم تسلیمِ آشوبِ دلِ بی بندوبار

خیره ات میمانم ازبس پینه میبندد نگاه

گاه هم میبویمت میبوسمت دیوانه وار
دیدگاه ها (۲)

چشمانت را می بوسمکه گریسته اند برای عشقلبانت راکه سکوت کرده ...

در آغـــوشـم بگیــر ڪہ بہ امنیــت آن محتـاجمبہ شانــہ هایــت...

سرم که به شانه ات برسدتمام است:همه ی دردها، همه ی اشکها... ....

‌ ڪافی ستبودنت را تصور ڪُنمو بی هیچ هراسیوسعت آغوشت را در آغ...

عشـــق تحقیر شـده𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط