𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗹𝗼𝘃𝗲🏹
#𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻_𝗹𝗼𝘃𝗲🏹
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 22
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ؤیو ا/ت
با جونگکوک رفتم بیرون خیلی بهمون خوش گذشت وقتایی که با جونگکوک قهر بودم بدترین وقت ها بود الان اون تنها کسیه که انقدر دوستش دارم هیچ وقت نمیخوام از دستش بدم
ساعت ۱۱ شب بود داشتیم میرفتیم خونه
دست جونگکوک رو گرفتم رفتیم تو که لورای آشغال باز اونجا بود داشت اشک تمساح میریخت
مادر جنده کوک صدامون زد رفتیم اونجا
جونگکوک : چی شده مادر؟
+این عفریطه امروز صبح داشته دخترم رو میکشته
لورا : (گریههه)
ا/ت : چی؟
+اون از نوهم که کشتیش اون از اون باری که به لورا قرص دادی امروز رفته بالا سرش خفهاش کرده
ا/ت : تقصیر خودش بود اون دیشب داشت کاری میکرد جونگکوک بهم خیانت کنه
پدر کوک : ا/ت دیروز من به دکترت زنگ زدم و اون گفت که دیگه هیچ وقت قرار نیست بچه دار بشی بخاطر بلایی که سر بچه قبلیت آوردی ما هم میخواستیم کاری کنیم که لورا و کوک برامون نوه بیارن
جونگکوک : چییییی؟
جونگکوک : ا/ت دیگه نمیتونه بچه دار بشه؟
جونگکوک : ا/ت چه غلطی کردی
ا/ت : نه داره... من که....
ویو ا/ت
میخواستم بگم که حاملهام ولی ممکن بود یه بلا سر این بچه هم بیاره مثل قبلی
پدر کوک : ما کار اشتباهی کردیم اما یه عروس نمیخوایم که نتونه بچه داره بشه
اگه بچه دار نشین از ارث محرومتون میکنم
+حالا هم افتادی به جون لورا؟
پدر کوک : من براتون نوبت طلاق میگیرم
ا/ت : چیییی؟
جونگکوک : قبوله
با عصبانیت گفت قبوله و رفت تو اتاقشون
ا/ت هم که دهنش سرویس شده بود رفت بالا پیش کوک
ویو ا/ت
رفتم پیش جونگکوک داشت کتش رو درمیاورد
ا/ت : چرا قبول کردی؟
جونگکوک : دیگه نمیخوام ببینمت
ا/ت : جونگکوووک
جونگکوک رفت حموم
ادامه..............
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 22
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ؤیو ا/ت
با جونگکوک رفتم بیرون خیلی بهمون خوش گذشت وقتایی که با جونگکوک قهر بودم بدترین وقت ها بود الان اون تنها کسیه که انقدر دوستش دارم هیچ وقت نمیخوام از دستش بدم
ساعت ۱۱ شب بود داشتیم میرفتیم خونه
دست جونگکوک رو گرفتم رفتیم تو که لورای آشغال باز اونجا بود داشت اشک تمساح میریخت
مادر جنده کوک صدامون زد رفتیم اونجا
جونگکوک : چی شده مادر؟
+این عفریطه امروز صبح داشته دخترم رو میکشته
لورا : (گریههه)
ا/ت : چی؟
+اون از نوهم که کشتیش اون از اون باری که به لورا قرص دادی امروز رفته بالا سرش خفهاش کرده
ا/ت : تقصیر خودش بود اون دیشب داشت کاری میکرد جونگکوک بهم خیانت کنه
پدر کوک : ا/ت دیروز من به دکترت زنگ زدم و اون گفت که دیگه هیچ وقت قرار نیست بچه دار بشی بخاطر بلایی که سر بچه قبلیت آوردی ما هم میخواستیم کاری کنیم که لورا و کوک برامون نوه بیارن
جونگکوک : چییییی؟
جونگکوک : ا/ت دیگه نمیتونه بچه دار بشه؟
جونگکوک : ا/ت چه غلطی کردی
ا/ت : نه داره... من که....
ویو ا/ت
میخواستم بگم که حاملهام ولی ممکن بود یه بلا سر این بچه هم بیاره مثل قبلی
پدر کوک : ما کار اشتباهی کردیم اما یه عروس نمیخوایم که نتونه بچه داره بشه
اگه بچه دار نشین از ارث محرومتون میکنم
+حالا هم افتادی به جون لورا؟
پدر کوک : من براتون نوبت طلاق میگیرم
ا/ت : چیییی؟
جونگکوک : قبوله
با عصبانیت گفت قبوله و رفت تو اتاقشون
ا/ت هم که دهنش سرویس شده بود رفت بالا پیش کوک
ویو ا/ت
رفتم پیش جونگکوک داشت کتش رو درمیاورد
ا/ت : چرا قبول کردی؟
جونگکوک : دیگه نمیخوام ببینمت
ا/ت : جونگکوووک
جونگکوک رفت حموم
ادامه..............
۲۰.۹k
۱۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.