𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗹𝗼𝘃𝗲🏹
#𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻_𝗹𝗼𝘃𝗲🏹
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 21
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو ا/ت
صبح از خواب بیدار شدم جونگکوک هنوز خوابیده بود ساعت رو نگاه کردم ۶ صبح بود امروز تعطیل بود جونگکوک هم نرفته بود شرکت منم بلند شدم رفتم سمت دستشویی بیرون که آمدم رفتم پایین بقیه خواب بودن رفتم سمت اتاق لورا
درو باز کردم
رفتم رو سرش وایسادم
دستامو گرفتم دور گلوش داشتم خفهش میکردم چشماشو سریع باز کرد
لورا : ا...ت..غ...غ..لط...کر..د..م(درحال خفه شدن)
ا/ت : اشغال تو این دو روز دیگه با کوک چی کار کردی هاا؟ (عصبی)
لورا : بب...خدا...هیچی
دستمو از رو گردنش برداشتم
ا/ت : دیشب میخواستی چیکار کنی ها؟
لورا : تقصیر من نبود خاله توی غذامون تحریک کننده ریخته بود دیشب هم که اونجا بودیم بعد تو آمدی تو
موهاشو از پشت محکم کشید
ا/ت : ببین جوجه اردک زشت من دیگه اون ا/ت قبلا نیستم پاتو از گلیمت دراز کنی پدرت و در میارم
لورا : عااااا باشههههه
ویو ا/ت
دستمو بردم بالا که بزنم تو گوشش ولی نه الان وقتش نیست به وقتش بدجور میزنم تو گوشش
از اتاقش بیرون آمدم و رفتم اتاق خودم مون
جونگکوک نشسته بود رو تخت
رفتم نشستم باهاش هیچ حرفی نزدم رفتم خرسم رو از روی تخت برداشتم و گرفتمش بغل بردمش روی صندلی جلوی آینه لوازم آرایشیم گزاشتم و حوله مو برداشتم با ماکس مو و لوسیون پوستم رو و بدنه توجه به جونگکوک رفتم حموم حتا نگاه هم بهش نکردم و این بیشتر عزیتش میکرد
(۱ ساعت بعد)ویو ا/ت
از حموم بیرون آمدم لباس هامو پوشیدم جونگکوک سرش تو گوشی بود رفتم مو هامو خشک کردم که آمد پشت سرم
جونگکوک : ا/ت
ا/ت : ..........
جونگکوک دستشو میبرع دور کمر ا/ت
ا/ت
وقتی دستشو برد دور کمر یه حسی بهم دست داد میخواستم بهش بگم که ازش بچه دار شدم ولی بازم چیزی نگفتم
جونگکوک : دیشب دست خودم نبود ببخشید
ا/ت : ..........
جونگکوک : گفتم ببخشید دیگه
ا/ت : .........
جونگکوک : ا/ت بهم بی محلی نکن
ا/ت : .........
آمد جلو ا/ت وایساد
جونگکوک : ا/تتتتت عععععع(کیوت بازی)
ا/ت : ........
ا/ت
به جونگکوک که محل نزاشتم رفت نشست رو تخت از این کارش داشت خندم میگرفت
رفتم کنارش روی تخت نشستم
اونم پشتش رو کرد بهم
منم دستمو بردم دور کمرش
ا/ت : دیگه از این غلطا نکنی ها
جونگکوک : بخشیدی؟
ا/ت : آره ولی نمیخوای منو ببخشید
جونگکوک : واسه چی؟
ا/ت : کوک منم اون بچه رو دوست داشتم کار من نبود
جونگکوک : ا/ت ول کن دیگه بهش فکر نکن
ا/ت : آخه
جونگکوک انداختش رو تخت و روش خیمه زد
جونگکوک : نظرت چیه الان....
ا/ت : نه نمیشه
جونگکوک : چرا؟
ا/ت : گفتم نمیشه
جونگکوک : من بخوام میشه
ا/ت : نهههه! بعدا خودت میفهمی چرا
جونگکوک : باش
جونگکوک : بیا بغلم
(این دیگه خماری نداره)
ادامه دارد....؟.....؟
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 21
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو ا/ت
صبح از خواب بیدار شدم جونگکوک هنوز خوابیده بود ساعت رو نگاه کردم ۶ صبح بود امروز تعطیل بود جونگکوک هم نرفته بود شرکت منم بلند شدم رفتم سمت دستشویی بیرون که آمدم رفتم پایین بقیه خواب بودن رفتم سمت اتاق لورا
درو باز کردم
رفتم رو سرش وایسادم
دستامو گرفتم دور گلوش داشتم خفهش میکردم چشماشو سریع باز کرد
لورا : ا...ت..غ...غ..لط...کر..د..م(درحال خفه شدن)
ا/ت : اشغال تو این دو روز دیگه با کوک چی کار کردی هاا؟ (عصبی)
لورا : بب...خدا...هیچی
دستمو از رو گردنش برداشتم
ا/ت : دیشب میخواستی چیکار کنی ها؟
لورا : تقصیر من نبود خاله توی غذامون تحریک کننده ریخته بود دیشب هم که اونجا بودیم بعد تو آمدی تو
موهاشو از پشت محکم کشید
ا/ت : ببین جوجه اردک زشت من دیگه اون ا/ت قبلا نیستم پاتو از گلیمت دراز کنی پدرت و در میارم
لورا : عااااا باشههههه
ویو ا/ت
دستمو بردم بالا که بزنم تو گوشش ولی نه الان وقتش نیست به وقتش بدجور میزنم تو گوشش
از اتاقش بیرون آمدم و رفتم اتاق خودم مون
جونگکوک نشسته بود رو تخت
رفتم نشستم باهاش هیچ حرفی نزدم رفتم خرسم رو از روی تخت برداشتم و گرفتمش بغل بردمش روی صندلی جلوی آینه لوازم آرایشیم گزاشتم و حوله مو برداشتم با ماکس مو و لوسیون پوستم رو و بدنه توجه به جونگکوک رفتم حموم حتا نگاه هم بهش نکردم و این بیشتر عزیتش میکرد
(۱ ساعت بعد)ویو ا/ت
از حموم بیرون آمدم لباس هامو پوشیدم جونگکوک سرش تو گوشی بود رفتم مو هامو خشک کردم که آمد پشت سرم
جونگکوک : ا/ت
ا/ت : ..........
جونگکوک دستشو میبرع دور کمر ا/ت
ا/ت
وقتی دستشو برد دور کمر یه حسی بهم دست داد میخواستم بهش بگم که ازش بچه دار شدم ولی بازم چیزی نگفتم
جونگکوک : دیشب دست خودم نبود ببخشید
ا/ت : ..........
جونگکوک : گفتم ببخشید دیگه
ا/ت : .........
جونگکوک : ا/ت بهم بی محلی نکن
ا/ت : .........
آمد جلو ا/ت وایساد
جونگکوک : ا/تتتتت عععععع(کیوت بازی)
ا/ت : ........
ا/ت
به جونگکوک که محل نزاشتم رفت نشست رو تخت از این کارش داشت خندم میگرفت
رفتم کنارش روی تخت نشستم
اونم پشتش رو کرد بهم
منم دستمو بردم دور کمرش
ا/ت : دیگه از این غلطا نکنی ها
جونگکوک : بخشیدی؟
ا/ت : آره ولی نمیخوای منو ببخشید
جونگکوک : واسه چی؟
ا/ت : کوک منم اون بچه رو دوست داشتم کار من نبود
جونگکوک : ا/ت ول کن دیگه بهش فکر نکن
ا/ت : آخه
جونگکوک انداختش رو تخت و روش خیمه زد
جونگکوک : نظرت چیه الان....
ا/ت : نه نمیشه
جونگکوک : چرا؟
ا/ت : گفتم نمیشه
جونگکوک : من بخوام میشه
ا/ت : نهههه! بعدا خودت میفهمی چرا
جونگکوک : باش
جونگکوک : بیا بغلم
(این دیگه خماری نداره)
ادامه دارد....؟.....؟
۵۷.۸k
۰۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.