جزیره کشف نشده 🌴 پارت۵۳ 💚
لیندا: اینا چین؟
ــ اسمشون ستارک هستن. یه ربات سخنگو هس. البته بچه ها بهش میگن دوستشونه.
لیندا: منم از اینا میخوام.
ــ چی؟؟
لیندا: من پول ندارم. از اینا برام بخر.
ــ نمیتونم.
لیندا: چرا؟؟؟؟
ــ فکر میکنن برای بچمون میخریم.
لیندا: ما که بچه نداریم.
ــ منم همینو میگم. اگه بگیم ما زنو شوهر نیستیم به دردسر میفتیم.
لیندا: من حالیم نیس. برام بخرش.
ــ لینـ..
لیندا: اگه نخری همینجا میگم تو کی هستی.
ــ باشه. میخرم بیا بریم.
لیندا: کجا من هنوز کامل ندیدم.
ــ باشه. فقط زود ببین.
رفتو مغازه رو گشت. بالاخره بازدیدش تموم شد. کلی چیز میز خرید. وسایلا رو روی میز گذاشتم. تا حساب بکنم.........
ــ چقدر باید بدم؟
حسابدار: قابلی نداره. 250000مین
لیندا خدا بگم چیکارت کنههههه. هزینه رو پرداخت کردم. لیندا ستارکو برداشتو رفت. منم پلاستیکا را برداشتم دنبالش رفتم. وسایلا را گذاشتم عقب. این خانم هم ما را نوکر فرض کرده. خودش راحت جلو لم داده بودو با ستارک حرف میزد. ماشینو حرکت دادم. امروز روز خیلی سختی بود. ماشینو تو پارکینگ پارک کردم..........
ــ لیندا پیاده شو.
صدایی نیومد. ترسیده نگاش کردم. هوفف خوابیده بود. آروم تکونش دادم. حرکتی نکرد. نکنه بازم اونجوری شده باشه. وقتی اونطوری میشه. تب میکنه. دستمو رو پیشونیش گذاشتم. خیلی داغ بود. زود پیاده شدمو در طرف اونو باز کردم. بلندش کردم. زود رفتم بالا. گایون اومد سمتم.........
ـ✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾ـ
#جزیره_کشف_نشده #میراث_ابدی #میراث_ابدی۲ #آنتی_bts
ــ اسمشون ستارک هستن. یه ربات سخنگو هس. البته بچه ها بهش میگن دوستشونه.
لیندا: منم از اینا میخوام.
ــ چی؟؟
لیندا: من پول ندارم. از اینا برام بخر.
ــ نمیتونم.
لیندا: چرا؟؟؟؟
ــ فکر میکنن برای بچمون میخریم.
لیندا: ما که بچه نداریم.
ــ منم همینو میگم. اگه بگیم ما زنو شوهر نیستیم به دردسر میفتیم.
لیندا: من حالیم نیس. برام بخرش.
ــ لینـ..
لیندا: اگه نخری همینجا میگم تو کی هستی.
ــ باشه. میخرم بیا بریم.
لیندا: کجا من هنوز کامل ندیدم.
ــ باشه. فقط زود ببین.
رفتو مغازه رو گشت. بالاخره بازدیدش تموم شد. کلی چیز میز خرید. وسایلا رو روی میز گذاشتم. تا حساب بکنم.........
ــ چقدر باید بدم؟
حسابدار: قابلی نداره. 250000مین
لیندا خدا بگم چیکارت کنههههه. هزینه رو پرداخت کردم. لیندا ستارکو برداشتو رفت. منم پلاستیکا را برداشتم دنبالش رفتم. وسایلا را گذاشتم عقب. این خانم هم ما را نوکر فرض کرده. خودش راحت جلو لم داده بودو با ستارک حرف میزد. ماشینو حرکت دادم. امروز روز خیلی سختی بود. ماشینو تو پارکینگ پارک کردم..........
ــ لیندا پیاده شو.
صدایی نیومد. ترسیده نگاش کردم. هوفف خوابیده بود. آروم تکونش دادم. حرکتی نکرد. نکنه بازم اونجوری شده باشه. وقتی اونطوری میشه. تب میکنه. دستمو رو پیشونیش گذاشتم. خیلی داغ بود. زود پیاده شدمو در طرف اونو باز کردم. بلندش کردم. زود رفتم بالا. گایون اومد سمتم.........
ـ✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾ـ
#جزیره_کشف_نشده #میراث_ابدی #میراث_ابدی۲ #آنتی_bts
۱۳.۳k
۱۴ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.