یک روز یک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که د

یک روز یک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزی می‌کرد نگاه می‌کرد. 

ناگهان متوجه چند تار موی سفید در بین موهای مادرش شد. 

از مادرش پرسید: مامان! چرا بعضی از موهای شما سفیده؟

مادرش گفت: هر وقت تو یک کار بد می‌کنی و باعث ناراحتی من می‌شوی، یکی از موهایم سفید می‌شود.


دختر کوچولو کمی فکر کرد و گفت: حالا فهمیدم چرا همه موهای مامان بزرگ سفید شده!🙈 😍 😂 😄 😄 😄 😄

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌
دیدگاه ها (۲۹)

عشقای من. 😍 😍 😍 😗 😗 😗

آدما مثل یه عکسن هرچی بزرگترشون کنی بی کیفیت تر میشن

یه بار رفیقم تو سربازی خون دماغ شد گفتم چی شدهگفت خاطراتشو ت...

زنه به شوهرش میگه:از حاج رحمان یاد بگیر، از بس زنشو دوست دار...

[ بازی مرگ ]پارت 113( دو سال بعد )گیره موی صورتی رنگ خوشگل ر...

( گناهکار ) ۱۱۳ part یون بیول آماده جلوی درب عمارت ایستاده ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط