زیبا ترین رویا
زیبا ترین رویا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ P9
اولش فکر کردم اجوماست که اومده ببینه جونگ کوک چیکارم کرد ولی بعدش دیدم که خود جونگ کوک که و یه سینی پر از غذا تو دستشه اورد جلوم گذاشت و داشت میرفت که با یه صدای اروم و لحن التماسی بهش گفتم: جونگ کوک وایستا
اونم برگشت سمتم و گفت: چته؟
گفتم: ازت یه چی بخوام قبوی میکنی؟
جونگ کوک: گفتم بگو چی میخوای
میراندا: میتونم... اممم... میتونم یه زنگ بزنم
جونگ کوک: نه
میراندا: خواهش میکنم بذار زنگ بزنم
جونگ کوک: به کی؟
میراندا: به مامانم.... به خدا نگرانم میشه.... بذار حد اعقل به دروغ بگم خونه دوستمم فقط از نگرانی در بیاد
جونگ کوک: نمیخواد زنگ بزنی
میراندا: مامانم مریضه (عین سگ زر میزد مامانش سالم بود) میترسم چیزیش شه. ازت خواهش میکنم بذار یه زنگ بزنم زیاد طول نمیکشه قول میدم
جونگ کوک: خوب بلدی ادم خر کنی ها
بعدم گوشیشو از جیبش در اورد و رو بروم دوزانو نشست و گفت: شمارش
منم شماره رو گفتم و اونم بهش زنگ زد. گذاشچ رو بلند گو مامانگ با نگرانی جواب داد و و گفت: الو بله
میراندا: مامان حالت خوبه؟ دلم برات تنگ شده
مامانم: اخه دختره ی کله پوک نمیگی مادرت سکته میکنه یه روزه بی خبر رفتی
میراندا: ببخشید مامان
مامانم: لشتو کجاداری دختره ی پدصگ به عمت رفتی (و فحش های مادرانه😑)
که جونگ کوک تمام مدت داشت از خنده پاره میشد
میراندا: خونه یکی از دوستامم
مامانم: هر جا هستی گمشو بیا خونه مگه تو کار و زندگی نداری
میراندا: اما...
مامانش: اما نداره بیا خونه
میراندا به جونگ کوک نگاه کرد که اونم با سر تائید کرد که میتونه بره
میراندا با خوشحالی گفت: باشه مامان الان
بعدشم قطع کرد
جونگ کوک دنبالم بیا..
خواستم بلند شم که...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ممنون میشم حمایت کنید❤😘🥹
اگه کم شد ببخشید دیگه🦦🗿😁
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ P9
اولش فکر کردم اجوماست که اومده ببینه جونگ کوک چیکارم کرد ولی بعدش دیدم که خود جونگ کوک که و یه سینی پر از غذا تو دستشه اورد جلوم گذاشت و داشت میرفت که با یه صدای اروم و لحن التماسی بهش گفتم: جونگ کوک وایستا
اونم برگشت سمتم و گفت: چته؟
گفتم: ازت یه چی بخوام قبوی میکنی؟
جونگ کوک: گفتم بگو چی میخوای
میراندا: میتونم... اممم... میتونم یه زنگ بزنم
جونگ کوک: نه
میراندا: خواهش میکنم بذار زنگ بزنم
جونگ کوک: به کی؟
میراندا: به مامانم.... به خدا نگرانم میشه.... بذار حد اعقل به دروغ بگم خونه دوستمم فقط از نگرانی در بیاد
جونگ کوک: نمیخواد زنگ بزنی
میراندا: مامانم مریضه (عین سگ زر میزد مامانش سالم بود) میترسم چیزیش شه. ازت خواهش میکنم بذار یه زنگ بزنم زیاد طول نمیکشه قول میدم
جونگ کوک: خوب بلدی ادم خر کنی ها
بعدم گوشیشو از جیبش در اورد و رو بروم دوزانو نشست و گفت: شمارش
منم شماره رو گفتم و اونم بهش زنگ زد. گذاشچ رو بلند گو مامانگ با نگرانی جواب داد و و گفت: الو بله
میراندا: مامان حالت خوبه؟ دلم برات تنگ شده
مامانم: اخه دختره ی کله پوک نمیگی مادرت سکته میکنه یه روزه بی خبر رفتی
میراندا: ببخشید مامان
مامانم: لشتو کجاداری دختره ی پدصگ به عمت رفتی (و فحش های مادرانه😑)
که جونگ کوک تمام مدت داشت از خنده پاره میشد
میراندا: خونه یکی از دوستامم
مامانم: هر جا هستی گمشو بیا خونه مگه تو کار و زندگی نداری
میراندا: اما...
مامانش: اما نداره بیا خونه
میراندا به جونگ کوک نگاه کرد که اونم با سر تائید کرد که میتونه بره
میراندا با خوشحالی گفت: باشه مامان الان
بعدشم قطع کرد
جونگ کوک دنبالم بیا..
خواستم بلند شم که...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ممنون میشم حمایت کنید❤😘🥹
اگه کم شد ببخشید دیگه🦦🗿😁
۷.۰k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.