PART1
#PART1
🍓🤍
#خلسه
با حالتی که بی حوصلگیم و نشون بدم،به چشمای سبز و براقش که مشغول خوندن یه کتاب تاریخی بود خیره شدم و لب زدم:«برای بار هزارم،میشه لطف کنی و دهن باز کنی که داریم کجا میریم جناب عباس السلطنه؟»
با حالتی پوکر پوفی کشید و بلاخره سرشو از توی کتابی که درمورد زمان ناصرالدین شاه بود،میخوند بیرون اورد و به چشمام خیره شد،با لحنی اروم بر عکس بقیه مواقع لب زد:«سه روزه که با این سوالت منو گا..ی..چقد عجولی تو دختر..هی وز وز میکنی دم گوش من!»
چشمامو گرد کردم و با حرصی که داشتم لب زدم:«نه اخه جالب اینجاس که اقا بلند شده منو بزور چشم بسته اورده فرودگاه که من مقصد و نفهمم،حالا اگرم بهت یه درصدم اعتماد داشتم باز میگفتم این مخش اتصالی نکرده میفهمه داره چه غلطی میکنه ولی متاسفانه همونم..»
خمیازه ای کشید و با انگشتای کشیده ی مردونش چشمشو اروم ما..لید و تار موهایی که روی صورتش ریخته بودن و کنار زد و ادامه داد:«به رتبه ی یک ریاضی کشور میگی که مغزش اتصالی کرده؟»
حرفشو زد و یه پوزخندی هم در ادامه بهش اضافه کرد،با خنده ای که از روی مسخره بازی باشه گفتم:«تو مدرکتو گفتی از کدوم دانشگاه گرفتی؟»
تو چشام زل زد و با لودگی تمام طوری که ابروهاش یذره رفته بود تو هم،با انگشت اشارش یدونه محکم زد وسط پیشونیم و ادامه داد:«نکنه حافظتم به ماهی توی حوض اقاجون رفته و من خبر نداشتم؟»
با مسخرگی هرچه تمام تر کاری کردم که حرفی که زد خنثی بشه:«البته خوبه که من حافظم به یه ماهی رفته،ولی برا تو ناراحت میشم عزیزم که اخلاااق خوووبت به زنعمو لیلا نه ببخشید به زنعمو آندیات رفته»
بشکنی زد و انگشت اشارشو به سمتم گرفت و لباش و روی هم فشار داد و با لحن جذابی گفت:« استثنائن این سری باهات موافقم ولی همونطور که میبینی چهره و هیکلم به بابام رفته»
دستمو گذاشتم زیر چونم و ادامه دادم:«چون برای عمو ارین احترام خاصی قائلم و معتقدم که یکی از جذاب ترین و جنتلمن ترین مرداییه که تا بحال دیدم حرفتو قبول میکنم،ولی البته فقط تو همین یدونه شانس اوردی خداروشکرر وگرنه بقیه خصوصیاتت به اخلاقت و همینطور به زنعمو انابل نه اندیا؟...آندیا بود اره به همونا رفته!»
لبخند دخترکُشی زد و لباشو با زبونش خیس کرد و گفت:«تازه میدونستی زنعمو اندیام سه تا دکترا داره؟..پس لابد هوشمم به اون رفته!»
🍓🤍. √• @Zeynab_ku
#رمان
#افسانه_دریای_آبی
#روباه_نه_دم
#اشتباه_من
#عاشقانه
#زیبا
#غمگین
#زن_عفت_افتخار
#زن_زندگی_آزادی
#چشم_چران_عمارت
#مستر
#بیبی_مانستر
🍓🤍
#خلسه
با حالتی که بی حوصلگیم و نشون بدم،به چشمای سبز و براقش که مشغول خوندن یه کتاب تاریخی بود خیره شدم و لب زدم:«برای بار هزارم،میشه لطف کنی و دهن باز کنی که داریم کجا میریم جناب عباس السلطنه؟»
با حالتی پوکر پوفی کشید و بلاخره سرشو از توی کتابی که درمورد زمان ناصرالدین شاه بود،میخوند بیرون اورد و به چشمام خیره شد،با لحنی اروم بر عکس بقیه مواقع لب زد:«سه روزه که با این سوالت منو گا..ی..چقد عجولی تو دختر..هی وز وز میکنی دم گوش من!»
چشمامو گرد کردم و با حرصی که داشتم لب زدم:«نه اخه جالب اینجاس که اقا بلند شده منو بزور چشم بسته اورده فرودگاه که من مقصد و نفهمم،حالا اگرم بهت یه درصدم اعتماد داشتم باز میگفتم این مخش اتصالی نکرده میفهمه داره چه غلطی میکنه ولی متاسفانه همونم..»
خمیازه ای کشید و با انگشتای کشیده ی مردونش چشمشو اروم ما..لید و تار موهایی که روی صورتش ریخته بودن و کنار زد و ادامه داد:«به رتبه ی یک ریاضی کشور میگی که مغزش اتصالی کرده؟»
حرفشو زد و یه پوزخندی هم در ادامه بهش اضافه کرد،با خنده ای که از روی مسخره بازی باشه گفتم:«تو مدرکتو گفتی از کدوم دانشگاه گرفتی؟»
تو چشام زل زد و با لودگی تمام طوری که ابروهاش یذره رفته بود تو هم،با انگشت اشارش یدونه محکم زد وسط پیشونیم و ادامه داد:«نکنه حافظتم به ماهی توی حوض اقاجون رفته و من خبر نداشتم؟»
با مسخرگی هرچه تمام تر کاری کردم که حرفی که زد خنثی بشه:«البته خوبه که من حافظم به یه ماهی رفته،ولی برا تو ناراحت میشم عزیزم که اخلاااق خوووبت به زنعمو لیلا نه ببخشید به زنعمو آندیات رفته»
بشکنی زد و انگشت اشارشو به سمتم گرفت و لباش و روی هم فشار داد و با لحن جذابی گفت:« استثنائن این سری باهات موافقم ولی همونطور که میبینی چهره و هیکلم به بابام رفته»
دستمو گذاشتم زیر چونم و ادامه دادم:«چون برای عمو ارین احترام خاصی قائلم و معتقدم که یکی از جذاب ترین و جنتلمن ترین مرداییه که تا بحال دیدم حرفتو قبول میکنم،ولی البته فقط تو همین یدونه شانس اوردی خداروشکرر وگرنه بقیه خصوصیاتت به اخلاقت و همینطور به زنعمو انابل نه اندیا؟...آندیا بود اره به همونا رفته!»
لبخند دخترکُشی زد و لباشو با زبونش خیس کرد و گفت:«تازه میدونستی زنعمو اندیام سه تا دکترا داره؟..پس لابد هوشمم به اون رفته!»
🍓🤍. √• @Zeynab_ku
#رمان
#افسانه_دریای_آبی
#روباه_نه_دم
#اشتباه_من
#عاشقانه
#زیبا
#غمگین
#زن_عفت_افتخار
#زن_زندگی_آزادی
#چشم_چران_عمارت
#مستر
#بیبی_مانستر
۶.۵k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.