فیک جمین
فیک جمین
وقت ازدواج خون آشام ها
پارت ۱۳
از زبون کوک
داشتم لباسایی که به لطف جمین به چوخ رفته بودو عوض میکردم گفتم یه دوش هم بگیرم پس رفتم تا یه دوش بگیرم .و خودمو گربه شور کنم
(خواهرم از ذهنیت بیا بیرون بزار بچه دوشش رو بگیره😂😁)
اخیششششش خیلی چسبید خوب حالا چی بپوشم رفتم سر کمد مطمئنم که قراره دعوای حسابی راه بیافته پس یه جنتلمن هم میخواد دیگه که اونقته کوووووک وارد میشود
(منظورش همون خرگووووش پر عضله است😅)
خوب خوب یکی یکی لباسام رو از نظر گذروندم آها یافتم یه شلوار چسبان مشکی با یه تیشترت چسبان پوشیدم کت چرم مشکی هم پوشیدم حالت موند کفش یه نیم بوت چرمم انتخاب کردم و اوفف چی شدم
(یاد جین افتادم قربونش برم)
موهام که بلند شده بود به کش بستم و پیش به سوی دعوا خخخخ
گوشیم رو برداشتم از اتاق بیرون رفتم این محوطه پر از اتاق بود برای همه خون آشام ها
و تو یه تپه دور افتاده و خطرناک برای انسان ها
از در ورودی که گذشتم یهو ا..ت و آیو رو دیدم چشام چهار تا شد لب گرفتن اونم دوتا دختر تو محوطه باز یه لبخند شیطانی زدم و زود گوشیم رو درآوردم و چیک به به چه شود
با صدای فلش دوربین به خودشون اومدن و وقتی فهمیدن اوضاع چیه ا..ت با اعصبانیت برگشت سمت آیو و یه چشم غره جانانه رفت دلم میخواست بگم نکن چشات چپ میشه ولی در عوض گفتم
کوک: ا..ت اینجوری نگاه نکن بچم خجالت میکشه
ا..ت: کوک ترو خدا تو یکی دیگه نه اگه ته ته ببینه شر به پا میکنه
از شنیدن اسمش اخمام تو هم رفت اون حتی آیو رو نمیخواست چه برسه
پایان
امید وارم خوشتون بیاد مرسی بابت حمایت هاتون🥰🥰🥰
وقت ازدواج خون آشام ها
پارت ۱۳
از زبون کوک
داشتم لباسایی که به لطف جمین به چوخ رفته بودو عوض میکردم گفتم یه دوش هم بگیرم پس رفتم تا یه دوش بگیرم .و خودمو گربه شور کنم
(خواهرم از ذهنیت بیا بیرون بزار بچه دوشش رو بگیره😂😁)
اخیششششش خیلی چسبید خوب حالا چی بپوشم رفتم سر کمد مطمئنم که قراره دعوای حسابی راه بیافته پس یه جنتلمن هم میخواد دیگه که اونقته کوووووک وارد میشود
(منظورش همون خرگووووش پر عضله است😅)
خوب خوب یکی یکی لباسام رو از نظر گذروندم آها یافتم یه شلوار چسبان مشکی با یه تیشترت چسبان پوشیدم کت چرم مشکی هم پوشیدم حالت موند کفش یه نیم بوت چرمم انتخاب کردم و اوفف چی شدم
(یاد جین افتادم قربونش برم)
موهام که بلند شده بود به کش بستم و پیش به سوی دعوا خخخخ
گوشیم رو برداشتم از اتاق بیرون رفتم این محوطه پر از اتاق بود برای همه خون آشام ها
و تو یه تپه دور افتاده و خطرناک برای انسان ها
از در ورودی که گذشتم یهو ا..ت و آیو رو دیدم چشام چهار تا شد لب گرفتن اونم دوتا دختر تو محوطه باز یه لبخند شیطانی زدم و زود گوشیم رو درآوردم و چیک به به چه شود
با صدای فلش دوربین به خودشون اومدن و وقتی فهمیدن اوضاع چیه ا..ت با اعصبانیت برگشت سمت آیو و یه چشم غره جانانه رفت دلم میخواست بگم نکن چشات چپ میشه ولی در عوض گفتم
کوک: ا..ت اینجوری نگاه نکن بچم خجالت میکشه
ا..ت: کوک ترو خدا تو یکی دیگه نه اگه ته ته ببینه شر به پا میکنه
از شنیدن اسمش اخمام تو هم رفت اون حتی آیو رو نمیخواست چه برسه
پایان
امید وارم خوشتون بیاد مرسی بابت حمایت هاتون🥰🥰🥰
۱۴.۶k
۱۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.