فیک کوکی
فیک کوکی
پارت ۱
گودال سیاه
ا..ت
ایییییییی این چه کوفتیه دیگه اه اه حالم به هم خورد
چنگ : خانم یعنی واقا اینقدر بعد شده
ا..ت : چنگ من دوروز دیگه مراسمم هست اینا چیه وایییی اصلا اون اون چیزی نبود که من خواستم
چنگ : آخه چرا مشکلش کجاست خانم اینا همه مد روز هستن
ا..ت : تو به این شنگل پنگل ها میگی مد روز (عجب چیزی شنگل پنگل😂)
چنگ : ولی آقا رایان دستور دادن خانم
ا..ت: آقا رایان میخواستم بگم گوه خورده که یهو صداش از پشتم اومد
رایان : چیی شده ا..ت چرا لجبازی میکنی عزیزم
چنگ :آقا من
رایان : میتونی بری چنگ خودم حلش میکنم
چنگ : چشم آقا
بعد رفتن چنگ محکم برگشتم سمت رایان که دستمو گرقته بود دستمو از دستش کشیدم بیرون و توپیدم بهش
ا..ت : اولا عزیزم و کوفت دوما معلوم هس چه مرگته رایان من از تو اینچیزها رو خواسته بودم
بعد دستمو بردم به ربان های رنگا و رنگ و مروارید های صدفی که اصلا قشنگ نبودن
گرفتم تو مشتم و محکم پرت کردم زمین
رایان : یااااااا داری چیکار میکنی ( باداد) با اعصبانیت نگاهم کرد و اومد سمتم
رایان : لیاقت نداری ا..ت
ا..ت : آره لیاقت ندارم برو با همو نایی که لیاقتت رو دارن خداحافظ مراسم کنسله
رایان : ا..ت چرا اینجوری میکنی من چیکار کردم اصلا چرا چند روزه از همه چی بهانه میگیری هااا ( با اعصبانیت 😡)
ا..ت : به خاطر اینکه اهمیتی به من نمیدی منم دوست دارم مراسمم مثل چیزی باشه که خودم میخوام چرا تو همش تصمیم میگیری که من چیکار کنم چیکار نکنم خسته شدمممم
رایان : برو ا..ت برو بروووووووووووووو
همه چی رو کوفتم کردی من فقط میخوام همه چی خوب پیش بره
ا..ت: دلم خاصت حالا یه جوری میرم که هیچوقت پیدام نکنی درزم من غلام حلقه به گوش تو نیستم که فقط تو بگی چیکار کنم چیکار نکنم
رایان : گفتم بروووووووو همون که بهت اهمیت ندم حقا یه بچه یتیمی و چیزی نمیدونی
ا..ت : با این حرفش دستمو بلند کردم و محکم رو صورتش پایین آوردم که صورتش به چپ چرخید
ا..ت: تویی که پدرو مادر داری چیی هستی حداقل من یه یتیمی هستم که تو بهم التماس کردی
اینو گفتم و هر چه زودتر اونجا رو ترک کردم
میخواستم برم خونه دلم خیلی گرفته بود با اینکه به این کلمه عادت کرده بودم و هر روز از زبون مامان و بابای رایان میشنیدم ولی برام سخت بود که از رایان بشنوم
بازم اشکی نداشتم بریزم فقط راه رفتمو راه رفتم تا برسم خونه
پایان
سعی کردم پارت رو یکم طولانی کنم
لطفا حمایت کنین مرسی 😍😍😍😍
پارت ۱
گودال سیاه
ا..ت
ایییییییی این چه کوفتیه دیگه اه اه حالم به هم خورد
چنگ : خانم یعنی واقا اینقدر بعد شده
ا..ت : چنگ من دوروز دیگه مراسمم هست اینا چیه وایییی اصلا اون اون چیزی نبود که من خواستم
چنگ : آخه چرا مشکلش کجاست خانم اینا همه مد روز هستن
ا..ت : تو به این شنگل پنگل ها میگی مد روز (عجب چیزی شنگل پنگل😂)
چنگ : ولی آقا رایان دستور دادن خانم
ا..ت: آقا رایان میخواستم بگم گوه خورده که یهو صداش از پشتم اومد
رایان : چیی شده ا..ت چرا لجبازی میکنی عزیزم
چنگ :آقا من
رایان : میتونی بری چنگ خودم حلش میکنم
چنگ : چشم آقا
بعد رفتن چنگ محکم برگشتم سمت رایان که دستمو گرقته بود دستمو از دستش کشیدم بیرون و توپیدم بهش
ا..ت : اولا عزیزم و کوفت دوما معلوم هس چه مرگته رایان من از تو اینچیزها رو خواسته بودم
بعد دستمو بردم به ربان های رنگا و رنگ و مروارید های صدفی که اصلا قشنگ نبودن
گرفتم تو مشتم و محکم پرت کردم زمین
رایان : یااااااا داری چیکار میکنی ( باداد) با اعصبانیت نگاهم کرد و اومد سمتم
رایان : لیاقت نداری ا..ت
ا..ت : آره لیاقت ندارم برو با همو نایی که لیاقتت رو دارن خداحافظ مراسم کنسله
رایان : ا..ت چرا اینجوری میکنی من چیکار کردم اصلا چرا چند روزه از همه چی بهانه میگیری هااا ( با اعصبانیت 😡)
ا..ت : به خاطر اینکه اهمیتی به من نمیدی منم دوست دارم مراسمم مثل چیزی باشه که خودم میخوام چرا تو همش تصمیم میگیری که من چیکار کنم چیکار نکنم خسته شدمممم
رایان : برو ا..ت برو بروووووووووووووو
همه چی رو کوفتم کردی من فقط میخوام همه چی خوب پیش بره
ا..ت: دلم خاصت حالا یه جوری میرم که هیچوقت پیدام نکنی درزم من غلام حلقه به گوش تو نیستم که فقط تو بگی چیکار کنم چیکار نکنم
رایان : گفتم بروووووووو همون که بهت اهمیت ندم حقا یه بچه یتیمی و چیزی نمیدونی
ا..ت : با این حرفش دستمو بلند کردم و محکم رو صورتش پایین آوردم که صورتش به چپ چرخید
ا..ت: تویی که پدرو مادر داری چیی هستی حداقل من یه یتیمی هستم که تو بهم التماس کردی
اینو گفتم و هر چه زودتر اونجا رو ترک کردم
میخواستم برم خونه دلم خیلی گرفته بود با اینکه به این کلمه عادت کرده بودم و هر روز از زبون مامان و بابای رایان میشنیدم ولی برام سخت بود که از رایان بشنوم
بازم اشکی نداشتم بریزم فقط راه رفتمو راه رفتم تا برسم خونه
پایان
سعی کردم پارت رو یکم طولانی کنم
لطفا حمایت کنین مرسی 😍😍😍😍
۱۳.۶k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.