𝖙𝖆𝖐 𝖕𝖆𝖙𝖎
شخصیت های رمان : ا/ت . تهیونگ
ژانر : غمگین
محل زندگی : سئول ( کره جنوبی )
.
.
.
.
.
ا/ت
از دست خانوادهام عصبانی بودم . کت لی ام رو برداشتم و با حرص از خونه زدم بیرون . سوار ماشینم شدم و حرکت کردم سمت یه رستوران که اتفاقا خیلی هم از خونه ی ما دور بود . ولی برام مهم نبود فقط میخواستم از این جهنم دره دور شم . با سرعت بالا رانندگی میکردم . آهنگ تینتاسیون رو گذاشتم ( خواننده رپ آمریکایی که به طرز مشکوکی به قتل رسید ) . توی دلم باهاش میخوندم . تقریبا دو کیلومتر از رستوران فاصله داشتم که لاستیکم پاره شد و کنترل ماشین رو از دست دادم . ماشینی رو به روم دیدم . جیغ بلندی کشیدم ولی بعد دیگه .........
.
.
.
.
تهیونگ : داشتم از عصبانیت جوش میزدم . دیوونه شدم از بس که با کلارا ( کسی که قراره با زور خانواده باهاش ازدواج بکنه ) دعوا کردم . دیگه واقعا تحملشو ندارم . هودی نارنجی ام رو تنم کردم و از خونه رفتم بیرون . سوار ماشینم شدم و حرکت کردم سمت خونه ی فان ( فان اسمیه که به جای استفان بهش میگن و دوست صمیمی تهیونگ هست ) . نزدیکای خونش بودم . پیچیدم توی خیابون . یهو با یه ماشین شاخ به شاخ شدم و دیگه ..........
.
.
.
.
.
راوی داستان
تهیونگ و ا/ت با همدیگه تصادف کردن . هیچ کدام از این حادثه جان سالم به در نبردند . روز بعد مراسم خاک سپاری ا/ت و تهیونگ بود . مقصر تصادف تهیونگ بود . خانواده ی ا/ت پول دیه رو میخواستن و خانواده ی تهیونگ هم در حال جور کردن پول بودن .
.
.
.
.
.
نویسنده : کمند جعفری
تاریخ : ۱۴۰۰/۱۲/۸
گفته های نویسنده : امیدوارم هیچوقت کسی مبتلا به هیچگونه از اتفاقاتی که در دل نوشته ها پنهان شده اند نشود .
ژانر : غمگین
محل زندگی : سئول ( کره جنوبی )
.
.
.
.
.
ا/ت
از دست خانوادهام عصبانی بودم . کت لی ام رو برداشتم و با حرص از خونه زدم بیرون . سوار ماشینم شدم و حرکت کردم سمت یه رستوران که اتفاقا خیلی هم از خونه ی ما دور بود . ولی برام مهم نبود فقط میخواستم از این جهنم دره دور شم . با سرعت بالا رانندگی میکردم . آهنگ تینتاسیون رو گذاشتم ( خواننده رپ آمریکایی که به طرز مشکوکی به قتل رسید ) . توی دلم باهاش میخوندم . تقریبا دو کیلومتر از رستوران فاصله داشتم که لاستیکم پاره شد و کنترل ماشین رو از دست دادم . ماشینی رو به روم دیدم . جیغ بلندی کشیدم ولی بعد دیگه .........
.
.
.
.
تهیونگ : داشتم از عصبانیت جوش میزدم . دیوونه شدم از بس که با کلارا ( کسی که قراره با زور خانواده باهاش ازدواج بکنه ) دعوا کردم . دیگه واقعا تحملشو ندارم . هودی نارنجی ام رو تنم کردم و از خونه رفتم بیرون . سوار ماشینم شدم و حرکت کردم سمت خونه ی فان ( فان اسمیه که به جای استفان بهش میگن و دوست صمیمی تهیونگ هست ) . نزدیکای خونش بودم . پیچیدم توی خیابون . یهو با یه ماشین شاخ به شاخ شدم و دیگه ..........
.
.
.
.
.
راوی داستان
تهیونگ و ا/ت با همدیگه تصادف کردن . هیچ کدام از این حادثه جان سالم به در نبردند . روز بعد مراسم خاک سپاری ا/ت و تهیونگ بود . مقصر تصادف تهیونگ بود . خانواده ی ا/ت پول دیه رو میخواستن و خانواده ی تهیونگ هم در حال جور کردن پول بودن .
.
.
.
.
.
نویسنده : کمند جعفری
تاریخ : ۱۴۰۰/۱۲/۸
گفته های نویسنده : امیدوارم هیچوقت کسی مبتلا به هیچگونه از اتفاقاتی که در دل نوشته ها پنهان شده اند نشود .
۳۹.۵k
۰۸ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.