بچه مافیا
#بچه_مافیا
#پارت_یک
ترسیدم !!
درسته که دو ساله با مافیا ها زندگی میکنم ولی
الان میدونم که
باید فرار کنم !!!!
نمیتونم بذارم بچم با مافیا بزرگ شه نه من نمیذارم
امشب باید یجوری جیم میزدم ..
سخته از عمارت کیم فرار کنم ولی من ا. ت نیستم اگه فرار نکردم من واقعا عاشق نامجونم ولی نه تا وقتی مافیا باشه
دستی به شکمتختم کشید صدام رو بچگونه کردم
+مامانی دون کی میادی من منتظلتم(مامانی جون کی میای من منتظرتم)
بلند شدم لباس پوشیدن ارایش کردم
نگاهی به خودم توی اینه کردم
موهای بلندم و صورتیم دورم ریخته شده بود
میکاپمم صورتی بود لباسمم همینطور
از بالا تا پائین صورتی بودم
حتی جورابم
نامی زود رفته بود دوییدم پائین خیلی گشنم بود
با بوی غذا حالت تهوع گرفتم
عوق زنان وارد سرویس شدم فقط عق خشک میزدم
صدای نگران سر خدمتکار که مث مامانم بود رو میشنیدم میگفت
#دخترم دخترم ا. ت درو وا کن
الان باید درو وا میکردم که اجوما کمکم کنه
#دخترم خوبی
نمیتونستم چیزی بگم ....
اجوما با دیدنم هینی از ترس کشید
#وای دخترم مسموم شدی حتما بیا بریم دکتر
نه دکتر چرا من فقط حاملم
+اجوما کمکم میکنی برم بالا
#قطعا بیا عزیزم
دست اجوما رو گرفتم سوار اسانسور شدیم
اجوما منو برد بالا کمکم کرد رو تخت دراز بکشم
#دخترم چی شدی
+اجوما قل میدی به کسی نگی؟...
#اره دخترم
اجوما دستم رو فشرد میدونستم میشه به اجوما اعتماد کرد
+اجوما من الان دو نفرم
#جانم؟..
اشاره زدم به شکمم
#دورت بگردم بارداری
اشک سمجی از گوشه ی چشمم ریخت
+اره اجوما جونم
#دخترم نامجون میدونه
+نه اجوما قرار نیست هم بدونه
#چرا دخترم
+اجوما نا فردا بهت بگم ؟.....
#باشه دختر خوشگلم صبحونت رو میارم بالا
+باشه ولی حالم بد میشه
#خب چی میخوری
+دلم رامین ساده میخواد
#باشه دخترم
راویـــی
دخترک که دیگه مادر شده بود میخواست فرار کنه ولی اینکه اون عاشق نامجون و اینجا بود حتی اون مافیا بودن رو دوس داشت ولی اگه بچش اینجا بزرگ یاد لطمه ای به روحیه ش بود
چطورههههه
#پارت_یک
ترسیدم !!
درسته که دو ساله با مافیا ها زندگی میکنم ولی
الان میدونم که
باید فرار کنم !!!!
نمیتونم بذارم بچم با مافیا بزرگ شه نه من نمیذارم
امشب باید یجوری جیم میزدم ..
سخته از عمارت کیم فرار کنم ولی من ا. ت نیستم اگه فرار نکردم من واقعا عاشق نامجونم ولی نه تا وقتی مافیا باشه
دستی به شکمتختم کشید صدام رو بچگونه کردم
+مامانی دون کی میادی من منتظلتم(مامانی جون کی میای من منتظرتم)
بلند شدم لباس پوشیدن ارایش کردم
نگاهی به خودم توی اینه کردم
موهای بلندم و صورتیم دورم ریخته شده بود
میکاپمم صورتی بود لباسمم همینطور
از بالا تا پائین صورتی بودم
حتی جورابم
نامی زود رفته بود دوییدم پائین خیلی گشنم بود
با بوی غذا حالت تهوع گرفتم
عوق زنان وارد سرویس شدم فقط عق خشک میزدم
صدای نگران سر خدمتکار که مث مامانم بود رو میشنیدم میگفت
#دخترم دخترم ا. ت درو وا کن
الان باید درو وا میکردم که اجوما کمکم کنه
#دخترم خوبی
نمیتونستم چیزی بگم ....
اجوما با دیدنم هینی از ترس کشید
#وای دخترم مسموم شدی حتما بیا بریم دکتر
نه دکتر چرا من فقط حاملم
+اجوما کمکم میکنی برم بالا
#قطعا بیا عزیزم
دست اجوما رو گرفتم سوار اسانسور شدیم
اجوما منو برد بالا کمکم کرد رو تخت دراز بکشم
#دخترم چی شدی
+اجوما قل میدی به کسی نگی؟...
#اره دخترم
اجوما دستم رو فشرد میدونستم میشه به اجوما اعتماد کرد
+اجوما من الان دو نفرم
#جانم؟..
اشاره زدم به شکمم
#دورت بگردم بارداری
اشک سمجی از گوشه ی چشمم ریخت
+اره اجوما جونم
#دخترم نامجون میدونه
+نه اجوما قرار نیست هم بدونه
#چرا دخترم
+اجوما نا فردا بهت بگم ؟.....
#باشه دختر خوشگلم صبحونت رو میارم بالا
+باشه ولی حالم بد میشه
#خب چی میخوری
+دلم رامین ساده میخواد
#باشه دخترم
راویـــی
دخترک که دیگه مادر شده بود میخواست فرار کنه ولی اینکه اون عاشق نامجون و اینجا بود حتی اون مافیا بودن رو دوس داشت ولی اگه بچش اینجا بزرگ یاد لطمه ای به روحیه ش بود
چطورههههه
۸.۲k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.