تهران و بوی ذرت مکزیکی و غروب

‌تهران و بوی ذرّت مکزیکی و غروب
تهران و چند خاطره ی افتضاح و خوب
تهران و خطّ متروی تجریش تا جنوب
این شهر خسته را به شما می سپارمش
،
تهرانِ سکته کرده ی از هر دو پا فلج
تهرانِ وصله پینه شده با خطوط کج
تهرانِ تا همیشه ترافیک تا کرج
این شهر خسته را به شما می سپارمش
،
من روزهای خونی و پر التهاب را
من سطل های سوخته ی انقلاب را
بر سنگ فرش کهنه بساط کتاب را
بوسیدم و برای شما جا گذاشتم
،
من خشّ و خشّ ِ رفتگر از صبح زود را
سیگار بهمن و ریه ی غرق دود را
من هر که عاشقم شده بود و نبود را
بوسیدم و برای شما جا گذاشتم
،
بلوار پر درخت «ولیعصر» تا «ونک»
نوشابه های شیشه ای و تخمه و پفک
کابوس های هر شبه از درد مشترک
یک روز می رسد که فراموش می شوند .
.
تنهایی ام نشسته میان اتاق ها
بر بیست و هشت سالگی ام جای داغ ها
گریه نمی کنم... همه ی اتّفاق ها
یک روز می رسد که فراموش می شوند !

#فاطمه_اختصاری
دیدگاه ها (۳)

در این هجوم فراموشی ها...قدم میزنم...چه مشتاق...یادت را...با...

ماایرانی هابی انصاف ترین مردم دنیاوحکومت اسلامی ودرراس ان رو...

خیالت راحتروزی پیدایت می کنمو به اندازه نبودن هایتدوستت خواه...

راه کج بود نشد تا به دیارم برسمفال من خوب نیامد که به یارم ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط